-
تکرار فردا
پنجشنبه 16 مهر 1388 08:50
به تکرار همه کوچه ها که می اندیشم تنها باد هست و برگ هست و خزان و به تکرار دیروز که می اندیشم همه ت و هستی و تو هس تی و تو و نمیدانم فصل آخرش چیس ت که باید تکرار کنم و میترسم تکرار آن راه باش د وتنهایی باشد و بی تو مان دن و اخر بای د مرد *سیمین*
-
.................
پنجشنبه 16 مهر 1388 08:50
چشم هایم به سوسوی خورشید خشک شده و دلم به سوسوی واژه های تو و انگار اسمان نمیخواهد ابی تر شود مردم از بس که سفید بود و خاکستری دیروزتر ها سر هر حوض قناری می خواند امروز دیگر نه حوضی هست و نه قناری کلاغ ها قار قارشان دل ادم را ریش ریش میکنند تکرار امروز را دوست دارم زیرا که از فردا گریزانم همین فردای بی آبی و بی قناری...
-
شب زنده دار
جمعه 10 مهر 1388 21:53
کوچ خواهم کرد همه با تو نبودن ها را بار سفر خواهم بست همه بی تو ماندن ها را نفس خواهم کشید عشق به تو رسیدن ها را و در آن حوض آبی که تو برای من ساخته بودی همه عمر پای خیالم را خیس خواهم کرد در آن خانه با پنجره های آسمانیش لای لای خواب زدگی ها را نقش خواهم بست و در نگاه تو خانه خواهم کرد اینجا شبها مردی دورگرد به باد...
-
امروز با خدا
چهارشنبه 8 مهر 1388 08:29
شاید از درد نوشتن کافیست شاید امروز خدا نورانیست شاید حتی که اگر چشم بارید امروز خدا آفتابیست شاید امروز باید به خدا پیوست شاید امروز باید از بی قراری ها گذشت شاید امروز روز دگری باشد شاید که باید از کدورت های دل بی مهابا جست شاید امروز اگر با خدا خلوت کنیم ، رها شویم شاید امروز اگر دست ردی به دل نزنیم از غم جدا شویم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مهر 1388 13:13
خوب میدانم فرصت از من خواندنت نیست خوب میدانم فرصت با من بودنت نیست رنج این راه های رفته با من فرسنگ ها با یاد تو رفتن با من اوج احساس تو را خواستن هم با من تو فقط زحمت کشتن این حس غریب را بکش تو فقط زحمت دار زدن اوج بی تو بودن را بکش * سیمین - فانی *
-
قبرستان مردمان رفته
سهشنبه 7 مهر 1388 13:08
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خاک هایی که خسته اند راه هایی که بسته اند پاهایی که رفته اند شعر هایی که گفته اند رسم هایی که شکسته اند همه پیش کش چشم هایی که بسته اند هیچ نمیبینند و از این دنیا رخت بر بسته اند بیچاره مردگان قبرستان های تاریک چه میدانند نقش امروز چه رنگ است تار امروز با چند رج...
-
........
یکشنبه 5 مهر 1388 15:39
دیگر تفسیر تو کار من نیست دیگر تبعید قلب تو کار قلب من نیست دیگر در کنار تو بودن هم کار من نیست
-
آی مردم ، زندگی جاریست
یکشنبه 5 مهر 1388 08:48
آی مردم از دور نور پیداست پشت یک وهم سر هر سفره عشق یک دلی شیداست آی مردم چه شد که عشق فراموش شد ؟ دستی به دامان بی قراری نبرده آنهمه شور و شرر خاموش شد ؟ رنگ عشق رنگ آسمان بود رنگ احساس خدا از چه اینهمه شوق تنها یک زنگ ناقوس شد ؟ آی مردم دیشب پلک چشمتان خواب که بود در پس یک عمر بی هم نفسی می آسود در خانه دل من کسی...
-
تابلوی راهنمایی عشق بازی
سهشنبه 31 شهریور 1388 09:15
در جاده عشوه گری های من تابلویی نصب نیست و هیچ کسی بین خطوط خواهش های من نمی راند مردم قانون شکن شده اند و همه توقف ممنوع ها را ایستادند و سرکی به قلب من کشیدند . کمی پایین تر از کوچه تنهایی دلم پر شده از گربه های ولگردی که شعر های مرا بو نکرده به چشم غذای امروزشان فرض میکنند . اتوبانی نبود آن روز ها که من عاشق شده...
-
قافیه های باخته روزگار
دوشنبه 30 شهریور 1388 18:53
هجاهای تا خورده شعر های من دیوانه ام کرده نه ابتدایی دارد و نه انتهایی بی پروا مینویسم از تو ، از خود از امروز ، از فردا نه!! فردا را نمی دانم فردا را نمی شناسم شاید که نباشی شاید که نباشم و شاید آواز آخر من باشد که میخواند امشب بیت بیت شده است روزگارم گاهی چنگ به دل میزند گاهی ساز دهل مینوازد قافیه های روزگار را...
-
چشم های تو
دوشنبه 30 شهریور 1388 18:40
چشمهای تو آبروی مرا می برد مرز ماندن با رفتنم ناپیدا می شود و دیگر از خودزادگی رها می شوم یادم میرود حجم تولد به دنیا آمدنم را و تعلق به باران داشتنم را چشم های تو آبرویم را به باد میدهد مرا نگاه نکن آب میشوم و تکرار زمان را از یاد میبرم به گمان اینکه امروز دیروز است و دیروز فردا چشم های تو حرمتم را بازی میدهد نگاهم...
-
تنهای تنها
دوشنبه 30 شهریور 1388 18:29
تمام عرض چشم مرا پیمودی از آنسوی نگاه من عبور کردی به اینسوی آبرو مرا کشاندی بی شرم تر از چشم تو ندیده بودم که در دریای خواستن من غرق شد اما هرگز آبتنی کردن را به من نیاموخت و رفت تمام فصل های عمرم را نوش کردی از آن بهار به این پاییز مرا کشاندی و بی مهابا مرا با سوز زمستان جدایی ها رها کردی و هرگز رهایی را نشانی ندادی...
-
مهمان خواب تو
دوشنبه 30 شهریور 1388 18:10
باز هم چشم های وحشی من رم کرده اند و روی دودو زدن های چشم تو بالا و پایین می روند و شهامت دست هایم برای چیدن بوسه ها زیاد شده است شاید امروز حیا نداشته باشد قدم هایم و میهمان خوابت شوم حالا دیگر میخواهم تا ابد خواب مرا ببینی و سبد سبد شکفتن را بربایم از تو و باز وحشی صفت آشفته کنم زلف پریشان خوابت را * سیمین - فانی *
-
طنین خواستنت
دوشنبه 30 شهریور 1388 18:03
تو را لای هزار بار صدا کردن پیچیده ام و زورق انتظار را روی تپش های بودنت خم کرده ام که مبادا ببرد طنین فراموشی روزگار از یادت خواستن های مرا * سیمین - فانی *
-
طنین عمر
دوشنبه 30 شهریور 1388 17:57
کمی خواستن های مرا باور کن و به تار های سپید موهایت مرا و التماس هایم را بیاویز شاید اگر به عمر تو رسیده بودم هیچگاه خواستنم رنگ امروز نبود شاید اگر از فرط گذشت زمان سپید شده بود تار های زلفم امروز بی تابی رسوایم نمی کرد کمی دلدادگیم را بنوشان به صبوری کردن هایت دلم بی تاب تر از هر صبح بود دور بود آرام گریختم از دور...
-
قرار های من
دوشنبه 30 شهریور 1388 13:01
قرار است تا فردا ببارم و زیر مناره های آفتاب لم نداده خواب فردا را ببینم . قرار است امروز از پس کوه ها و دشت ها زهوار یک قصه را در بیاورند و امروز را با دیروز کوک نزده به تن کنند . قرار است امروز طعم یک بوسه خاطره آسمان شود و به فرمان ادیان هیچ گناهی ثبت نشود پای بوسیدن های بی بهانه . حالا به گمانم چهار راه های افکار...
-
زن بودن من
دوشنبه 30 شهریور 1388 08:21
کسی شکوفه های خیالم را چید و به گمان خاطرخواهی هایش پیوند زد و به انگار های آرزوی من خندید و من در زیر صاعقه های زن بودنم تمام خاطرات عاشق شدنم را لب جوی وهم به دست جاری آب سپردم و هیچ فرهاد کوه کنی زیربار التماس کال من نرفت و هنوز طوفان اشک هایم بلای جان مسافران فرداست . کنار جوانه زدن ارزو های نرسیده ام خواهشی مرا...
-
جاده
چهارشنبه 25 شهریور 1388 22:26
برای انکار تو باید چشم هایم را تهدید کنم برای انکار تو باید واژه هایم را تبعید کنم فایده ندارد پی بردن به انزوا هرچه بگذرد هم سر نمیرسد انقضا تاریخ مصرف نمانده است این عشق را در من بمیراند مگر این افکار زشت را شاید که باز دیوانه شدم از خود و خود بیگانه شدم هر چه باشد راهیم در جاده ای بس طولانی جاریم خدا به همراهی بگو...
-
..............
چهارشنبه 25 شهریور 1388 13:39
منتظر بودم کلاه از سرم برداری نمیدانستم کلاه بر سرم می گذاری گمان میکردم موج زلفم را شانه ای نمیدانستم همه عمر برای رفتنت بهانه ای دوست داشتم با تو راه جاده را بخوانم نمیدانستم از راه تو هم خود را برانم چشم به راه بودم که روزی از راه برسی نمیدانستم بی من میروی و چیزی نمی پرسی دلم میخواست عزیز جانت شوم نمیدانستم مهمان...
-
سماجت من و زمان
سهشنبه 24 شهریور 1388 14:57
انگار حنجره شعر دریده شده است و من در پس خشکسالی واژه ها با خود درونم درگیرم و گویا دیگر جایی برای من نمانده است که شُر شُر باران را از نَفَس سرد احساسم به دور ترین دور نگاهم بیندازم انگار همه شور و حالم پوسیده اند به گمانم در تمام پیچ و خم های روزگار خم شده ام و همراه راه های نرفته رفته ام و چه تنم خسته میشود وقتی...
-
شروع امروز
سهشنبه 24 شهریور 1388 08:35
ساعت کوکی را چرخانده ام هنوز صدای نفس نفس زدن ثانیه ها را در انتهای انزجار میشنوم . با زندان خواب زدگی هایم چه حرف هایی گفته بودم و صبح را برای نتابیدن دوباره اش محکوم کرده بودم و نیم ثانیه مانده تا طلوع پلک نفس و شروع شد امروز بود که آغاز می شد و من باز برای جاری شدن و برای تعبیر سوزش آفتاب راهی شدن به دنیا آمدم کمی...
-
ریاضیات عشق من
دوشنبه 23 شهریور 1388 18:03
امروز احساسم را اندازه گرفتم عجب مساحتی داشت قطر اشک هایم را حساب کردم و به ضریب رساندن غصه هایم نمیرسید و امروز به انحنای یک خواستن رسیدم که با هیچ نموداری رسم نشد و تکرار غزل خواندن هایم را در ضلع های موازیش پنهان کردم و روی دفتر نقاشی کودکی هایم به شکل یک دایره سه بعدی موازی الاضلاع رسیدم که با هیچ پرگا رو نقاله ای...
-
راحتم بگذارید
دوشنبه 23 شهریور 1388 17:47
راحتم بگذارید امروز ناب ناب آمده ام خالی از سراب امده ام شکوه ندارد این دلم پر از شباب آمده ام راحتم بگذارید از دل و جان خواهم نوشت از سر عشق خواهم سرشت با سروران خواهم نشست راحتم بگذارید امروز آزاده ام شعر ها به هوا وا داده ام بی مهابا دل به دریا داده ام راحتم بگذارید میخواهم عاشق باشم از همه ادمیان غافل باشم راحتم...
-
انتظار صدا
یکشنبه 22 شهریور 1388 15:39
کمی با خود درونم خلوت کرده ام سکوت سکوت و با زهم سکوت دست از سر من بر نمیدارند این واژه های آشفته امروز دیروز روی پلک آفتاب رویاهای خیسم را نوشتم که طلوع کند آرزوهایم امروز و باز امروز من درگیر یک سکوت بی انتها شده ام که نقش خنده هایم را از چهره ام دزدید و با رفتن آفتاب روی غروب فریاد زد با خواهش و تمنای دلم امرو زسر...
-
چه ؟
یکشنبه 22 شهریور 1388 15:31
خوب یادم نیست چرا زاویه ها کج شده اند چرا عاطفه ها راه دیگری می روند خوب یادم نیست چرا آدم ها یخ میزند دلشان و خوب یادم نیست اصلا مگر آدم ها دلشان از یخ بستگی عصر یخبندان گرم شده بود که حالا به دنبال آب شدن یخ های منجمد شده آن هستم ؟ اصلا یادم نمی آید چه شد راه بود جاده بود خاطره بود آواز بود من بودم و .... و چه ؟ و...
-
کویر برهوت
یکشنبه 22 شهریور 1388 15:25
انگار چند ساعتی از صدای خسته من نگذشته بود که با سکوت امروز گره خوردم و برای بودنم تقلا می کردم ولی هرچه بیشتر پیش می رفتم دست خسته باد را روی تن مفلوکم احساس میکردم باز هم در انتهای جاده نگاهم قیر پاشی شده است و خواهش های من به جاده می چسبد و به هیچ جا راهی ندارد صدایی میشنوم و با آواز راهی میشوم مردیست که میخواند...
-
....
یکشنبه 22 شهریور 1388 15:12
گاهی دلم میخواهد برای هیچکسی ننویسم برای هیچکسی واژه هایم را ساز نکنم برای هیچکسی اشک نریزم و برای هیچکسی به دنیا نیامده باشم جرم بودنم این است که برای همه خواندم برای همه نوشتم برای همه بودم و خودم هنوز در پیچش اول نبودن های خودم گم شده ام اصلا دلم میخواهد برای خود تنهای خودم یکبار فقط یکبار باران بشوم اشک بریزم آواز...
-
خدا
شنبه 21 شهریور 1388 16:55
امروز چادر نماز کودکی هایم بوی تازه ای گرفت بوی عطر خدا داشت امروز بوی عطر آن یاسی که مادر بزرگ اولین بار در سجاده احساسم پهن کرده بود امروز بهانه چادر نماز من کامل بود خدا دست در دست من پیدا بود گویا تمام عمر با او بودم گویا او زندگی کرده بودم امروز عطر اجابت خدا می آمد عطر قبول حاجات من می آمد امروز با خدا بودم در...
-
تصویر لبخند تو
شنبه 21 شهریور 1388 15:29
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 و به گمانم من تصویر یک لبخند را روی چشم هایم کشیده ام که روی صورت تو با نگاه خسته ام به تصویر بکشم حالا چشم باز کن به من نگاه کن میخواهم تو را به تصویر تمام آنچه که دیده ام اضافه کنم و خط تازه ای ترسیم کنم که از همه آن ها که دیده ام رنگی تر بمانی نکند دستم خط بخورد...
-
یک قرن تازه
چهارشنبه 18 شهریور 1388 10:06
چه از تو لبریز شدن زیباست چه از تو مغرور شدن زیباتر قرن تازه ای آغاز شده یک شروع ناب نیمه ای از دومین آغاز تنم و یک شکوه تازه از طلوع به صراحت واژه کمی طعم حضور داده ام خواستنت هم رنگ باران گرفت وقتی که من از تو مست شدم وقتی که تو از من سرازیر * سیمین - فانی *