ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
انگار حنجره شعر دریده شده است و
من در پس خشکسالی واژه ها
با خود درونم درگیرم
و گویا دیگر جایی برای من نمانده است
که شُر شُر باران را
از نَفَس سرد احساسم
به دور ترین دور نگاهم بیندازم
انگار همه شور و حالم پوسیده اند
به گمانم در تمام پیچ و خم های روزگار خم شده ام
و همراه راه های نرفته رفته ام
و چه تنم خسته میشود وقتی
شرم نگاه دیروز تر هایم را
به دوش میکشم
و با خود هزار بار دیگر
در همه عمرم کشانده ام
ابعاد بودنم را در هیچکدام یک از
روز های بودنم احساس نکردم
مگر زمانی که در بی زمانی ها گم بوده ام
انکار عاشقانه هایم برایم رسم هر روز میشود
و در سماجت گذر ساعت
من هم سماجت میکنم
تا به تو رسیدن ، کمی ساده تر باشد
*سیمین-فانی*
سلام
همشون زیبا هستند و از خواندنشون حس قشنگی به آدم دست میده..!
برقرار باشید
سلام سیمین گرامی
از اینکه قدم رنجه کردید ممنونم لطف شما همیشه شامل حال من بوده و از این بابت ممنونم .
سروده زیبایست مثل همیشه جسارتن عرض میکنم کمی به نثر نزدیکه که میتونید خیلی راحت بدون اینکه به مفهوم صدمه ای برسه روانترش کنید
انگار حنجره شعر دریده است ،
من در پی خشکسالی واژه ها
با درونم در گیرم،
گویا جایی برای من باقی نیست
که شر شر باران را
از نفسهای سرد احساسم
به دور ترین نگاهم بی اندازم.
البته جسارتی بود و این نظر شخصی من هست که میتونه اشتباه باشه من با این حس بیشتر ارتباط برقرار کردم
امیدوارم هر روز از قبل موفقتر باشید
و شاد به مر
سلام سیمین عزیز
این روزها فعالیت ادبیت زیاد شده
هزار ماشالله به این همه انرژی
لذت بردم از خوندن شعرت
در پناه حق
فکر می کنم اینجا تکرار شدید