زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام
درباره من
"به نام خدا"
زمانی شروع به نوشتن کردم که احساس کردم قلمم را خوب به رقص در می آورم با سازی که از حرف های دلم کوک میکنم
زمزمه هایی میکردم و روی کاغذ سفید با یک قلم نظاره گر رقص موزونشان میشدم
گاه گاه زمزمه هایی هست که هر آدمی اگر دستی به قلم برده باشد دوست دارد برای خودش و یا آن دلیلی که باعث نوشته شدن این واژه ها شد بنویسید
من هم ساده آغاز کردم و ساده اخت گرفتم و ساده ادامه دادم
گاهی شنیدن صدای پرنده ای یا دیدن پیر مرد بیچاره ای یا که حتی دیدن یک عاشق آواره ای
مرا وادار به نوشتن می کرد
ساده بگویم نوشتن را دوست دارم
اگر حتی ساده تر هم بخواهم بگویم
بی کلک و ریا قلم فرسایی میکنم فقط و فقط برای دل خودم
ادامه...
آیا مایل هستید وبلاگ یا وبسایت شما روزانه صدها بازدیدکننده داشته باشد؟ اینکار فقط در یک دقیقه امکانپذیر است، وبلاگ یا وبسایت خود را رایگان ثبت کنید. http://www.paiz.ir/links لینکدونی پائیز
سلام . ممنون از لطف شما من هم واقعا از خوندن این شعر لذت بردم . خیلی موسیقی دل نشینی داشت. فقط به نظر من " تمام آن " دومی و اگر حذف کنید بهتر می شه . خوشحالم از اشنایی با دوست شاعری مثل شما موفق تر باشید
سلام خانم فانی گرامی ممنون از دعوتتون با توجه به سروده های قبلی کار قوی نیست و انتظار از سروده های خانم فانی رو برآورده نمیکنه منتظر اشعار زیباتون هستم شاد باشید به مهر
سیمین
ممنونم جناب یزدانی
البته مدت هاست از فانی بودن به باقی ماندن رسیدم و کمی متفکر شدم که قوی نبودن کارم رو کشف کنم و که مطمئنا با راهنمایی شما دوستان عزیز کشف خواهم کرد
سلام سیمین جان از وبلاگت خیلی لذت می برم.. مخصوصاً از این شعرت. تعریفت را خیلی شنیده ام. مشتاق دیدارت هستم. اگر به وبلاگ من هم سری بزنی و نظر بدهی, ممنون میشم. *سلامتی, شادی و موفقیت برایت آرزومندم*
سیمین
سلام
ممنونم از شما و دوستانی که شاید کمی با اغراق تعریف کردن از بنده
سلام سیمین گرامی متاسفم که دیدار حاصل نشد.امیدوارم دیدار حاصل شود و گپی بزنیم. در شعر ، خیلی در بند قافیه و ردیف و وزن نباش. شعر فراتر از همه ی این هاست. این قافیه ها و وزن های کاملا مشهود ، کلام را از راه طبیعی اش به در می برد و به ساختگی یا مصنوعی می رساند. بیش تر به این بیندیش که چه می خواهی بگویی نه به آن که چگونه می خواهی بگویی. مثلا: نه صحبتی نه خنده ای نفس نفس سکوت در میان ما نشسته بود غروب با هزار رنگ میان ما نشسته بود.
سلام چه ساده این سکوت را شکستی. بسیار صمیمی و جاری و زلال و خوش آهنگ و دلنشین. اما شعر در اینجا تمام شده است.ادامه اش شعر شما نبود.شما معمولن خیلی ساده و راحت و بی تکلف احساستان را بیان می کنید اما بنظرم که یک برداشت کاملن شخصی است شما در این شعر اسیر جو محافل و نقد و نظرهای شاعرانه شده اید.وقتی می نویسید فکر کنید که هیچکس نیست که آنرا بخواند و شما فقط برای خودتان می نویسید و آن یگانه دوست...مثل قبل.
آیا مایل هستید وبلاگ یا وبسایت شما روزانه صدها بازدیدکننده داشته باشد؟
اینکار فقط در یک دقیقه امکانپذیر است، وبلاگ یا وبسایت خود را رایگان ثبت کنید.
http://www.paiz.ir/links لینکدونی پائیز
سلام.
شروع شعر خوب است اما در ادامه سطرها توضیحی اند که می شود کمتر شان کرد.
موفق باشید.
***************
سلام آقای نهانی ممنونم
سعی می کنم با بررسی روی گفته های شما
این موضوع رو هم ویرایش کنم
سلام . ممنون از لطف شما من هم واقعا از خوندن این شعر لذت بردم . خیلی موسیقی دل نشینی داشت. فقط به نظر من " تمام آن " دومی و اگر حذف کنید بهتر می شه . خوشحالم از اشنایی با دوست شاعری مثل شما موفق تر باشید
سیمین
شایسته عزیز
دقیقا حق با شما بود
*تمام آن * دوم رو حذف کردم و بهتر شد
مرسی از لطف و توجهت
غروب و سکوت و سجود و رفاقت!
چه واژه های عزیزی!
زیبا بود
و سکوت تبعیدگاه آواره گانست.
سلام
خوندمتون
ممنون که بهمو ن سرمیزنید
موفق باشید
سکوت در رفاقت...
زیبا دردانگیز و خوندنی بود
قتوشاپ را باز می کنم
به جای قلبت
قناری می گذارم
شاید...
که شبهایم دیگر بی سکوت نگذرد
سلام خانم فانی گرامی
ممنون از دعوتتون
با توجه به سروده های قبلی کار قوی نیست و انتظار از سروده های خانم فانی رو برآورده نمیکنه
منتظر اشعار زیباتون هستم
شاد باشید به مهر
سیمین
ممنونم جناب یزدانی
البته مدت هاست از فانی بودن به باقی ماندن رسیدم
و کمی متفکر شدم که قوی نبودن کارم رو کشف کنم و که مطمئنا با راهنمایی شما دوستان عزیز کشف خواهم کرد
سپاسگزارم از لطفتون
سلام سیمین جان
شعری با رنگ و بوی زنانه سروده ای
ممنون عزیز
سلام سیمین جان
از وبلاگت خیلی لذت می برم..
مخصوصاً از این شعرت.
تعریفت را خیلی شنیده ام. مشتاق دیدارت هستم.
اگر به وبلاگ من هم سری بزنی و نظر بدهی, ممنون میشم.
*سلامتی, شادی و موفقیت برایت آرزومندم*
سیمین
سلام
ممنونم از شما و دوستانی که شاید کمی با اغراق تعریف کردن از بنده
سلام
شکستن لطیف ترین پیوند بین دو نفر و پایین کشیدن خورشید در چهره دیگری جرم بزرگی ست بی داد خواست!
شعر بسیار زیبایی ست همراه با حس عمیقی از رهایی از خویش ...
جز از خوبی های سروده تون گفتن چه دارم که بگویم
مثل همیشه عالی و دوست داشتنی
سلام
حس قشنگی داشت ،درود بر شما
سیمین عزیزم سلام
کار متفاوتی ازت خوندم
هر چند در همه کارهایت عنصر اصلی و مهم زنانگی به چشم می خورد
برایت همواره موفقیت و شادی ارزو دارم
بی تا
سلام سیمین گرامی
متاسفم که دیدار حاصل نشد.امیدوارم دیدار حاصل شود و گپی بزنیم.
در شعر ، خیلی در بند قافیه و ردیف و وزن نباش. شعر فراتر از همه ی این هاست.
این قافیه ها و وزن های کاملا مشهود ، کلام را از راه طبیعی اش به در می برد و به ساختگی یا مصنوعی می رساند.
بیش تر به این بیندیش که چه می خواهی بگویی نه به آن که چگونه می خواهی بگویی.
مثلا:
نه صحبتی
نه خنده ای
نفس نفس سکوت
در میان ما نشسته بود
غروب
با هزار رنگ
میان ما نشسته بود.
خوب باشی. به امید دیدار
سلام سیمین عزیز
سجود را شکستی
سکوت را شکستی
درود بر شما و تمام زنان آزاده ایران زمین
از این سروده و درون مایه ی غنی و قوی آن لذت فراوان بردم
موفق باشید
سلام سیمین عزیز
شعرتون رو خوندم زیبا و عالی بود
عزت زیاد
سلام به خواهرم سیمین عزیز ومهربان
امشب مهمان خانه احساست شدم وپوز میخواهم بابت دیر کردم بخاطر پاک شدن لینک وبلاگ دوستان است در هر صورت مهرتان فراموش نخواهد شد.
شعرتان گیرا و تاثیر گذار است.
مهرگان منتظر قدم شماست.
مهرگان باشید.
سلام .
صدای شکستن می امد از شعرت بانو !
امیدوارم خودت هرگز نشکنی .
پاینده باشی .
سلام
چه ساده این سکوت را شکستی.
بسیار صمیمی و جاری و زلال و خوش آهنگ و دلنشین.
اما شعر در اینجا تمام شده است.ادامه اش شعر شما نبود.شما معمولن خیلی ساده و راحت و بی تکلف احساستان را بیان می کنید اما بنظرم که یک برداشت کاملن شخصی است شما در این شعر اسیر جو محافل و نقد و نظرهای شاعرانه شده اید.وقتی می نویسید فکر کنید که هیچکس نیست که آنرا بخواند و شما فقط برای خودتان می نویسید و آن یگانه دوست...مثل قبل.
سلام سیمین عزیز
ممنوم می شوم اگر سری به زمزمه های من بزنی ...
سلام سیمین عزیزم
بیا و شعر منو بخون
دوستت دارم
سلام سیمینم
به روزم با شبی شگفت
سلام دوست من به روزم
اینجا کسی نبود بیاید به دیدنم
این لحظه های سخت که بی تاب رفتنم
دلسرد می شود دل از این چشم های تنگ
از کوچه های خالی و بیهوده گشتنم[گل]
سلام عزیزم خوبی
وب قشنگت رو خوندم نازنین
سلام
اومدنت به کوچه ی ما مثل اومدن رنگین کمان بعد از بارون می مونه پس همیشه بیا تا کوچه به امید اومدن تو سبز بمونه.
ممنون عزیزم
زیبا
ناب
دل انگیز
منتظرتونم استاد
منتظر قدوم سبزتان هستم
وقتی دلت به روی دلم راه را گرفت
در فال من سیاهی شب ، ماه را گرفت
خاکستری که در ته فنجان قهوه بود
حسی شبیه نفرت یک آه را گرفت
ققنوس زخم خورده دراوهام غم نشست
آتش تمام هیمنه ی کاه را گرفت[گل][گل]