ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
می خواهم روی بوم سفید روز های نیامده ام
به رسم خطوطی که باید کشید
من هم از رنجی بکشم
که خیابان از رد پای سنگین آدم های بی هدف می کشد
از خاکستر های ته سیگارهایی که
تکرار فشار لب هایی را به خاطر می آورند و
سیگار هم کشیدنی نیست !
فریادی بکشم
به بلندای ایستادن روی یک کوه بلند
اما ته یک چاله آبی در یک خیابان بن بست
می خواهم خطوط ناصاف این آهن و دود و خیابان را بکشم
می خواهم از
حجم نا متعادل سایه با آفتاب بکشم
کشیدنی از جنس یک ذره هوا
اما پر شِکوه ، ناله و درد
زلزله نیست
خطوط کج و ناموزون
عبور یک اتفاق است که لرزانده بوم را
و درختانی از جنس سنگفرش های لگد خورده
که از آن هم ناصاف ترند
*سیمین*
کسی دعوت به خواندن نشد
چون که تنها یک دلگویه بود و بس
خیلی قشنگ بود.
به سادگی می اندیشی و در عین حال اسرارآمیز به نظر میآیی!!
غمهیت تازه و فزون باد دخترک اهل خیال و شعر و رویا!
چرا که عین القضات فرمود: کاش همه جهان و جهانیان عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودندی..... به نگاهی که بوی تبسم و آینه میدهد ، مهمانم کن!!
سیمین عزیز سلام!
می خواهی رنج بکشی و فریاد بزنی که عشق همه آن نظام را بر هم زده است ... اما آه ... دریغ که عشق به تو صبر می دهد که رنج را تحمل کنی و سینه ات را وسیع می کند که فریاد در خودت گم شود ... و بی صدا می شکنی ... می فهمم!!... دستهای عاشق ترین ... خالی ترین!
خیلی زیبا بود ببخشید که دلم گرفته بود و ...
سلام به خواهر گرامی وعزیز سیمین مهربان
آمدم تا بگویم هستم در لحظه های نبودنم...
مهرگان با دو تولد در شادمانه اش به روز است.
کیک تولد میخواهید بفرمایید
مهرگان باشید
بانو
روزی که آمدی
فرشتگان
زمین را زیور بستند
و کبوتران
گیسوان درختان را
چشمانت نگینی است
بر گستره زمان
که دیدگان خورشید را
خجل می سازد
*
تو آن اقیانوسی
بانو
که گستره عالم را
پر از ستاره ساخته
پر از ستاره و مروارید
میلاد حضرت زهرا و روز زن بر شما مبارک.[گل]
اسباب کشی نکبتی[گل]
درود بر شما و قلم زیبایتان
روز زن و مادر را به شما تبریک میگم
منتظرتم
سیمین جان
دلگویه ات هم نشان از ذهن والایت و احساس لطیفت داشت و چه تصاویر زیبایی هم ضمیمه ی آن کرده بودی .ممنون عزیز
ممنون سیمین جان
اما تا 8 مارس خیلی مانده هنوز...........
دستم بگرفت و پا به پا برد مادر.
روزتون مبارک[گل]
سلام سیمین عزیز .
روز تو هم مبارک .
دلگویه ات شنیدین بود و خواندنی ....
پیروز باشی .
سلام
دوباره اومدم بگم این شعرت یه تابلوی زنده بود از زندگی و همین باعث می شه که توی ذهن بشینه.
سلام سیمین مهربان
اون دو خط پایین را طوری نوشته ای که انگار دنباله ی شعر است.
اگر می شود کلمه ی دل نوشته را بردار و اسمش را بگذار شعر و تلاش خود را برای نوشتن شعر و رسیدن به راز و رمزش به کار ببر
در ضمن روز سه شنبه 18 خرداد - ساعت 5 تا 7 - خانه ی هنرمندان منتظر دیدارت هستم.
سلام
زیبا بودسیمین خانم
سلام بر سیمین عزیزم .
چند بار آمده ام .خوانده ام تو را
انگار که هر بار نوای دیگری دارد این نوشته ها ...
سلام سیمین جان
خوبی عزیزم؟
خواندمت و لذت بردم
با اجازه لینکت میکنم
موید باشی و کامروا
رویای تمام ناشدنی سیمین را در تمام اشعارت حس می کنم.
قلمت همیشه بوی تازگی می دهد.
و من در تقویم سالهای کبیسه خود شگون می شوم از طراوت این همه زیبایی.
سلام و درود بر خانم سیمین
زیبا بود .
ما بدون دعوت هم میایم و نیازی به دعوت نیست.
شما کمتر سر می زنید. از شعر زیبایتان سژاسگذارم امید که در فرصت بیشتری دقیقتر بخوانم.
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها یک طرف پنجره ها
در همه آواز ها حرف آخر زیبا ست
اخرین حرف تو چیست ؟
که به آن تکیه کنم !
حرف بیداری ماهی دریا ست
حرف من حرف من
حرف من
دیدن تو در فرداها ست...
[گل]
با سلام خانم فانی عزیز
میدونم برای شاعر شاید خوندن داستان کمی کسالت بار باشه ولی خب
با داستانی کوتاه به اسم یک استکان چای تلخ منتظر حضور شیرینتون برای نظر و نقد سازنده تون هستم قدم رنجه بفرمایی خوشحال خواهم شد
شاد باشید به مهر[گل]
به روسری آبی ات حسودی ام می شود که بر پیچش موهای تو دست می کشد و هر تار گیسویت را مینوازد
به عطری که همه جا باتو می آید و در پشت سرت بوی بهشتیان را برجا می گذارد حسودیم می شود
دیروز با قلمت که در دستانم جا مانده بود روی تمام ابرها پرنده کشیدم
فردا روی شهر پرنده می بارد
درود بانو
می خواهم از
حجم نا متعادل سایه با آفتاب بکشم
غمی که در شعرتون بود فوق العاده القا شد
راست میگویید تمام فردا ها شکل یأس شده اند
وقتی گوشت
گهواره می شود
برای گستاخی شلاق ها
"ما به حقارت عادت کرده ایم"
به روزم سری بزنید[گل]
زیبا .همین !
با درود و احترام.
با دو شعر کوتاه جدید به روزم.
و شما دعوتید.[گل]
سلام سیمین عزیزم
شعرت زیباست مخصوصا این قسمت:
فریادی بکشم
به بلندای ایستادن روی یک کوه بلند
نقاشیتم خیلی خوبه ها!
ســــــــــــــــــــــلام ســــــــیـــــــمــــیــــــن جون
خوبی
وجود تنها یک زمان را می شناسد ٬
و آن زمان حال است.
این زبان است که سه زمان را می سازد ٬
و سه هزار تشویش در ذهن تو ایجاد می کند.
وجود تنها یک زمان را می شناسد
زمان حال ...
وهرگز با تشویش همراه نیست ٬
سراسر آرامش است.
هنگامی که به تمامی در اینجا حضور داری٬
دیروز تو را سوی گذشته نمی کشد٬
و فردا تو را سوی خود نمی کشد٬
در آرامش سیر می کنی
آری ...
حضور در لحظه٬راز و نیاز است.
به تمامی در لحظه بودن.
آه که چقدر زیباست٬چه رایحه ای٬چه شادابی وطراوتی
همیشه جوان و هرگز به دیگر سو نمی رود ..
سلام دوست من به روزم : منتظر قدمهای سبزتان می مانم
چگونه با تو بگویم هوای بالی نیست
سر قرار نبودی و حس و حالی نیست
کنار پنجره ، حالم شبیه زندان است
هوای شرجی زندان که خوب و عالی نیست....!
سکوت فلسفه داری تنیده بر شبهام
که سکته کرد هواسم و قیل و قالی نیست[گل][گل]
سلام
سیمین جان یه شعر تازه دارم میای بحونی؟ منتظرم
به روزم گرامی.
سیمین عزیز:
دلگویه ات بر دلم نشست.
ممنون از ارامشی که بعد از خواندن ان نصیبم کردی.
موفق باشی.
خط میکشم و فریاد تا ببیند و بشنود .نمیدانم اثر دارد یا نه اما من میکشم !
سلام دوست من به روزم منتظر قدمهای سبزتان هستم
چه می شود که تو چایی دراستکان باشی
بنوشمت و تو گرمی استخوان باشی
بگیر دست مرا چونکه دوستت دارم
چه می شود که تو با من هم آشیان باشی
بچرخ با من و کیهان، نترس عاشق باش
بگیر دست مرا رقص کهکشان باشی[گل]
بیا منو بخون سیمین جان!
سلام
و عقربه هایی که هیچ وقت نمی فهمند:
"مرگ حق است"
باز
دایره روی دایره ،
طول می کِشند
به روزم سری بزنید
با سلام سیمین گرامی
با دو قطعه کوتاه همراه با ترجمه انگلیسی به روز هستم و منتظر حضور سبز و نقد و نظرهای سازنده شما دوست عزیزم
شاد باشید به مهر [گل]
سلام دوست عزیز
مثل همیشه زیبا و دلنشین بود همراه با ابهامی که نمی توان به سادگی تفسیر کرد
از ابتدا تا انتها شاهکار بود
(می خواهم از
حجم نا متعادل سایه با آفتاب بکشم )
(ته یک چاله آبی در یک خیابان بن بست )
ممنون سیمین عزیز
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشی
سلام
سیمین جان دلم واست تنگ شده بود اومدم یه سر بزنم. خوبی؟
سلام مهربان!
کجایی که این روزهای ژرغبار از تو نشانی نمی دهند؟
کسی از روح من می چید شوق پر کشیدن را
گرفت از دل ، خیال و میل بی پروا پریدن را
نشد هرگز بگوید عاشقانه دوستم دارد ....
به قلبم او نمی بخشید آهنگ تپیدن را ....
سلام سیمین گرامی
این صدای کشیدنت همین طور مدام به گوش و چشم می آید.
بعضی جمله ها ، روال طبیعی کار را می گیرد.مثل شیگار هم کشیدنی نیست.
اما جمله های جالب و خوبی داشت.
شاعر باشی
زیبا بود !
..................
در خلوتکده ام گاهی خودم را ورق می زنم ،
گاهی ورقِ خودم را می زنم ،
گاهی ورق باز می شوم اینگونه ...
....
مهربان ؛
این بار که به دیدنم می آیی ،
یک سنجاق هم بیاور از دنیای سنجاقک ها !!!
میخواهم دنیایم را به دنیایت قفل کنم ...
می انتظارمت تا بیایی
قندیل های اشکم را آب کنی
چشمانم را بگشایی
و کبوتر سر به هوای دلم را پرواز دهی [گل]
با سلام
وبلاگ یک استکان غزل بی حاشیه بروز شد.
با خودم
دوستان
شعر
کتاب
ناگفته های نگفته
سلام
حکایت
و غزل
باید که برای تو رباعی بشوم
من با غزلم نیامدم به دهنت
زیبا بود !
..................
در خلوتکده ام گاهی خودم را ورق می زنم ،
گاهی ورقِ خودم را می زنم ،
گاهی ورق باز می شوم اینگونه ...
....
مهربان ؛
این بار که به دیدنم می آیی ،
یک سنجاق هم بیاور از دنیای سنجاقک ها !!!
میخواهم دنیایم را به دنیایت قفل کنم ...
می انتظارمت تا بیایی
قندیل های اشکم را آب کنی
چشمانم را بگشایی
و کبوتر سر به هوای دلم را پرواز دهی !
سلام سیمین عزیز!
چرا این قدر کم پیدا شدی...
گوانتانامو تن توست
و چشم هات میدان جنگ است
از من نخواه جنگجوی مهربانی باشم
وقتی قلب تو را نشانه رفته ام
سلام . به روزم با گوانتانامو
سلام عزیزم
به روزم
درود بر شما و ممنونیم از تمام مهربانیهاتون
سلام بر سیمین عزیز
چه زیبا و عمیق سرودید
سلام سیمین جان
کجایی؟ خوبی؟
ســـــــــــــ...لام سیمین جون
خوبی
شعر خشملی بود [چشمک]
اگه دوست داشتی اونورا بیا ما هم یه مدتیه آّپ نیستیم!!!
موفق و سبز باشی
فعلا"
آمدم ببینم حالت خوب است .فقط همین !