سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

شنبه تا جمعه ما

بین اینهمه هیاهو و بلوای شنبه تا جمعه ما


چیزی نیست


جز آسمانی آرزو های بی رنگ و رو .


من تو می شوم

 

تو من می شوی


ولی دریغ از یک بار رسیدن به یک سمت و سو .


تو در اوج خواستن های خودت


من در نفس های واپسین ِ بودن های خودم .



در این روز های داغ


جز نگاهی تب دار


جز یک بدن داغ از آفتاب


و چشم هایی نم دار 


جز یک خروار فریاد و


یک شیون پر آزار


چیزی نیست که بدانیم


شعری نیست که بخوانیم




و تو هر روز دور تر از من شده ای


و شاید بی چاره یک تن شده ای


و همین است


شنبه تا جمعه ما . 



* سیمین *



بلوا=به معنی آشفتگی







شور از تو خواندن

می نوازد چشمم را


دست هایی وه که چه پاک


می تراود احساس ، دلم را


در نبردی عاشقانه


با یک عالم آرزو های ناب


چشم هایم چه مشتاق شده است


در کمین یک نگاه


بی تاب و گویا که در خواب شده است


حال می تابد آفتاب


از دریچه های عشق 


هرگز نداشته هیچ سراب


دستی تکان می دهم از شوق به باد


دستی تکان می دهی از شور به من


حال آفتاب دل انگیز تر است


خنده های ما بی تاب و شور انگیز تر است


غم  نمی یابد این تمنا و خواهش را


نمی اندازد این شور بودن را دل به فردا


همین امروز ، همین امروز


دل تسلیم ماندن می شود


همین حالا ، همین حالا


حنجره مشتاق از تو خواندن می شود .



* سیمین *