-
کودک شده ام
چهارشنبه 18 شهریور 1388 10:06
در چشم تمنای تو تاب میخورم و چه لذتی دارد در تو حجم ماندن را چشید و به بی کرانه بودن ها رسید در تلاطم پیمودن راه دیوانگی کردن مانده ام اما در اندیشه تو شناور بودن در ارتعاش آواز نام تو چشم به روی شب کشیدن و انتهای دوره گردی انتظار را دیدن به اندازه شیطنت کودکی های دلم زیباست و من باز گویا کودک شده ام *سیمین - فانی *
-
انتظار تا سحر
چهارشنبه 18 شهریور 1388 10:06
از احساس با تو بودن بالا رفته ام عجب فتحی کرده ام حالا تا فردا باید در اوج غوطه ور باشم من تا سحر برای با تو بودن در خواب زدگی هایم غلت خورده ام و با سکوت شب پلک زده ام و انگشت خواهش هایم را روی گیسوی سیاه شب کشیده ام تا به خورشید چشمم را غسل دهم عجب کار سهمگینیست وقتی بخواهی شب نداند که بی تاب شده ای و چه سخت است که...
-
به تو رسیدن
دوشنبه 16 شهریور 1388 08:39
دل بی قراری هایم را فیصله خواهم داد جاده بی انتهای انتظار را تمام خواهم کرد به بهانه های هر شبم دلیلی برای خواب خواهم خوراند چرت بی صبری را پاره خواهم کرد روز های رفته را به امروز گره خواهم زد نگو نمیدانی چرا میخواهم به تو رسیدن را یاد بگیرم فقط همین *سیمین - فانی *
-
گذر عشق
یکشنبه 15 شهریور 1388 09:01
به گذر زمان عادت کرده ام و هر روز طلوع خورشید و و هر روز خاطراتم را ورق زدن به حجم خواستن هایم هیچ افزوده نشده همان قدر میخواهمت که دیروز میخواستم تیک تاک ساعت های گذشته را بیشتر دوست می دارم و ترنم واژه های گفته شده را بیشتر زمزمه میکنم باز دوباره بودن هایم را دوست دارم دوباره آغاز شدن هایم را دوست تر میدارم به...
-
در من بمان
شنبه 14 شهریور 1388 20:08
جاده معنا ندارد وقتی رد راه آمدنت را نمی بینم باران معنا ندارد وقتی چتر نگاه تو باز نیست شعر معنا ندارد وقتی از تو صدایی نیست در آن من معنا ندارم وقتی تو در من نیستی سیمین - فانی
-
بیا میخواهم .......
شنبه 14 شهریور 1388 18:08
بیا میخواهم تو را درچشم هایم غسل تعمید دهم بیا میخواهم تو را از جاده لب هایم عبور دهم بیا میخواهم برایت از نفس های به تنگ آمده ام قصه ای بسازم بیا میخواهم از تن خسته ام برایت سازی بنوازم از خمی این قامتم عصایی بشوم برای دست های رفته ات بیا میخواهم ننگ بی تو ماندن را فریاد کنم بیا میخواهم آواز شوم رفتنت را دیگر ندارم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 شهریور 1388 13:33
جاده دوره بزارش باشه راه من دورتر از اون بزار باشه میخوام فقط راه برم هرچی دورتر بزار باشه کوه و جنگل و ویرونگی بزار باشه ولی توش ادم نباشه توش حرف نباشه بزار غروب اما بمونه بزار توش خورشیدم باشه
-
...
پنجشنبه 12 شهریور 1388 13:29
کاش کسی حتی به تنهایی من سر بزند یا که حتی نم نم به در خانه این دل وامانده من در بزند ولی افسوس او که نباشد خانه ام سوت و کور است بی صاحب و لب گور است
-
گلایه
چهارشنبه 11 شهریور 1388 15:02
حالا چه فرقی میکند من باشم یا نباشم چه فرقی میکند بمانم یا نمانم چه فرقی میکند بگویم یا نگویم اصلا چه فرقی میکند شعر بنویسم یا شکایت واژه که کم بیاید شکوه و شکایت رنگ شعر میگیرد واژه که نباشد هر نوشته ای خواندنی میشود و اگر هم نشد در دفتر خاطرات ماندنی میشود دل که پر گلایه میشود شعر و ترانه رنگ می بازد هرچه بنویسی رنگ...
-
کاری بکن
سهشنبه 10 شهریور 1388 08:13
خشکیده شعر هایم در گلو کاری بکن واژه هایم نم گرفته حرفی بزن با تو هستم از فراتر از من دور شو در تردید مانده ام شب و روزم لرز کرده از ترس بی تو ماندن کاری بکن تب دارد احساس دلم کمی از سوز دلم کم کن چاره ای کن ۸۸/۰۶/۰۷ * سیمین - فانی *
-
پایان من
سهشنبه 3 شهریور 1388 12:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سال به پایان نرسیده سال من تمام شده فصل به خزان نرسیده دل من خزان زد ابر به باران نکشیده من بارانی ترین شده ام آی مردم بیابید آنکه را عمرم را تباه کرد بهارم را خزان و چشمم رابارانی . * سیمین - فانی *
-
فاجعه بهانه هایم *
سهشنبه 3 شهریور 1388 12:33
شعر هایم آفتاب و مهتاب ندیده تعبیر خالص بهانه گیری دلم شده . شعر هایم به واژه واژه بی بهانگی هایش لعنت فرستاده و او ، همان او که صبح تا شب دلم بهانه اش را میگیرد نهایت بهانه های شعرم شده . می خواهم بهانه های شعرم را با یک بغل خیانت عوض کنم و بهتون تمام بدی ها را با خود به دوش بکشم و کم از زنان سرخ موی سینه پیدا نداشته...
-
اشک من و صدای تو
سهشنبه 3 شهریور 1388 12:28
اشک هایی که غرق می شوند در من و صدایی که متلاطم میشود در تو دیگر اثر نخواهد داشت روی تاریخ هایی که ورق میخورند و اثر نخواهد داشت روی تیک تاک ساعتی که مغز ماندنم را می جود و روی تمام هستی خنده هایم مشتی تلخی دوری می پاشند . هر روز جدایی را مزه مزه می کنم تا طعم آخرین وداع را که به دفتر خاطراتم ستجاق خواهد خورد و چشیدن...
-
جادوی نفرینی
سهشنبه 3 شهریور 1388 12:26
امشب در معرکه گیری چشم های بارانی تو * خیس خواهم شد * و در جادوی افیون واژه هایت خواهم رقصید * تکه تکه های شرم نم گرفته ات را * با خود به بستر رفاقت های * دیگرت خواهم افزود * و زدودن پلیدی های نگاهت را * از سر خواهم گرفت * آسوده با بستر نفرینی هایت * خوش باش * که اخرین ورق تاریخ برگشتگیت هم * همراه من خواهد مرد .*...
-
.......
یکشنبه 1 شهریور 1388 10:30
نفس شعر هایم بند می آید وقتی تو به چشم های من شک میکنی و خراب میشود روی سرم همه خواستن های دلم میشکند قافیه و وزن شعر های من وقتی که تو به وزن آهنگین بودنم مردد می مانی و تلافی همه چشم انتظاری های مرا هر صبح بی وفایی های تو با دل من میکند *سیمین - فانی *
-
کابوس
یکشنبه 1 شهریور 1388 08:55
چرت خواب را پاره کرده ام و زیر ملحفه خاطراتم تو را کشیده ام روی تمام احساس خواب آلودگیم و جا مانده ام زیر یک کابوس نم زده ، بوی نا میدهد تکرار بی تو بودن در خواب زدگیم و در شرقی ترین طلوع چشم تو رنگ آبی خوابم را برای زمزمه پرندگان نقش یک فنجان خالی میکنم . شمعدانی ها هم خوابشان پریشان است وقتی که تو مرا بی خود از...
-
من و ادراک عاشقم
یکشنبه 1 شهریور 1388 08:28
من به سبک جدیدی از خودم رسیده ام به توازن خطوط اشعارم ایمان آورده ام و به تکراری ترین واژه ها دلخوش کرده ام نمی هراسم از نگاه های پر ز سئوال خود را در تکه های کهنه شعر پنهان میکنم تا نبیند هیچ نگاهی از سنگ مرا پرم از احساس شعف و حتی شعر های پلاسیده ام را روزی سه بار غسل می دهم شاید که به چشم آسمان بیاید . پرم از عاشق...
-
رفتنی هستی
شنبه 31 مرداد 1388 15:00
وقتی که رفتنی باشی حتی نمیتوان زمان را کشت حتی نمی توان گریست وقتی که رفتنی باشی رفتن در تو معنا گرفته من وجودم توان نگه داشتن پای رفتن را ندارد وقتی که رفتنی باشی هیچ صدایی در تو تکرار نمیشود و باید که بروی و من در رفتن تو آب میشوم میمیرم و به کسی هیچ نمیتوانم شکایت کنم که تو رفتنی بودی که من خود خوب میدانستم رفتنت...
-
تو را می خواهم
شنبه 31 مرداد 1388 11:00
به آخر فصل پاییزی چشم انتظاری رسیده ام و به تو ایمان آورده ام که تو هم شکوفه دادن را آموخته ای به قلب سنگیت به آخر لحظه شماری های گلایه کردن دلم رسیده ام و ایمان آورده ام که تو در کنار سرد بودن دستانت دلی پر تب و تاب داری میخواهم با تو آغاز یک فصل را چشم باز کنم و طلوع یک باران را در نفس های باد بشمارم و ریسمانیَش کنم...
-
زایش تو در من
شنبه 31 مرداد 1388 10:17
امروز نوبت زایش تو در چشم های من است با تو قرار دارم سر کوچه بی قراریهای من کمی صبر کن. زیر سایه درخت بی حوصلگی چند شاخه خشک از تردید چسبیده از روی شانه های انتظارت جدایش کن . امروز من تو را در خود حمل میکنم کمی صبور باش، امامزاده دیدارم متبرک بشود، میخواهم دستبند سبز خاطر خواهیم را به دست تردید تو گره بزنم و شمس...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مرداد 1388 12:15
من خود را در تو معما میکنم و هزار بار دلم را با نگاهت پیوند میزنم و هزار بار دیگر عشقم را از هوایت مجزا می کنم ****************** گمشده یک معما در دلی مانده در هوس خواهم بود و خواهم ماند حل کن مرا در خود نترس بی تابیم را در تن فرو ریز و نترس **************************
-
خیال
پنجشنبه 29 مرداد 1388 09:15
من خیالم به تو عادت دارد حس درونم با تو رفاقت دارد شاید که زبان ز گفتنش خجالت دارد ولی احساس دلم عجب صداقت دارد *سیمین - فانی *
-
نمیخواهم تو را
پنجشنبه 29 مرداد 1388 09:08
دیگر نمی خواهم تو را دیگر نمیجویم تو را رهایم کن دیگر نمیخواهم شوم رسوای تن دیگر نمیخواهم شوم غوغای غم رهایم کن من از همان صبح سحر با تن و دل رسوا شدم دیگر نمیخواهم تو را رهایم کن زین همه مستانگی زین همه فرزانگی کردی مرا رسوای تن نمیخواهم تو را رهایم کن گر شوم رسوای عالم به بود زین بیچارگی رهایم کن نمیخواهم تو را ز...
-
غزل های تو
سهشنبه 27 مرداد 1388 08:00
چند قدمی مانده به تو ته احساس لبم میچشم طعم نفس های تو را و به اداراک سرم می نویسم نام تو را که به انبوه غزل های شبت شهوتی سخت عطرآگین بشوم و چه وزنی دارد امشب آهنگ غزل های دلت *سیمین - فانی *
-
فصل و فتح من و تو
دوشنبه 26 مرداد 1388 17:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 یک فصل مانده تا انقراض قلب من و یک دهه تا فتح احساس تو یک پلک زدن مانده تا ریختن اشک من و یک قرن مانده تا غرق شدن در تو فصل کوتاهی دارم و روز های زیادی طول خواهد کشید فتح تو بگذار لب پنجره احساس کمی ورق های تقویم بپاشم تا که شاید از گره خوردگیشان فصل و فتح من اغاز...
-
ببخشید مرا
پنجشنبه 22 مرداد 1388 09:22
از تو که می آیی و میخوانی از تو که دلنوشته هایم را مهمان چشم هایت میکنی عذر خواهی میکنم که آشفته حالیم واژه واژه های شعر مرا نفرین زده کرده و خسته میکند دل خواندنت را سبز میشوم دوباره آغاز میشوم دوباره یک فصل جدید خواهم یافت باور کن امروز ببخش که تیره بودم
-
وای بر تو یار
پنجشنبه 22 مرداد 1388 08:56
سری اگر به خانه ام زدی امروز به گله هایم هم سری بزن بد شکایت میکند بد حکایت میکند از بی همنفسی های یار سری اگر به این غمکده و ماتم زده سرای من زدی فردا به خونین دل بیچاره ام گوش بده حرف ها دارد که بگوید از غمش سری اگر از روی ترحم به دو چشم باران خورده ام زدی باز فرداتر به صدای شیون ناله گونه اش کمی درنگ کن ارمغانی...
-
.........
پنجشنبه 22 مرداد 1388 08:39
تو از من لبریز شده ای ؟ تو از من سر ریز شده ای ؟ صد رحمت به شیر پاستوریزه سر که برود با شکوه و وقار به اجاق می رسد . . . . . .
-
تو دوری
پنجشنبه 22 مرداد 1388 08:37
من که به تو نمی رسم قدم هایم کوتاه تر از خواستن های تو شده من که به تو نمیرسم گویا تو چند ماه از طلوع جلوتر مانده ای راه رفتنت از راه خورشیدی هم سوزان تر شده من که به تو نمیرسم هرچه قدر هم که فرار میکنم به سوی تو باز گنبدی دورترم من که به تو نمیرسم چرا مرا تو خوانده ای ؟ من که به تو نمیرسم دست و دلم معیوب رسیدن شده...
-
درد من
پنجشنبه 22 مرداد 1388 08:16
من به درد چشم تو دچار شده ام چشم تو دردش از بی من بودن بود و من از بی تو بودن گریستم تا صبح چه دلی دارد چشم چه خون می بارد وقتی بخواهد که ببارد نمیدانم خدایت میبخشد تورا بگذار بگذرم از تو از خودم از با تو بودن از تو نفس کشیدن و به یاد تو زنده بودن میخواهم بگذرم ساده مثل همان واژه های تصمیمات کبری گونه تو ساده مثل اشک...