-
به من رحم کن
چهارشنبه 21 مرداد 1388 11:05
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو که بی گدار به آب میزنی چشم هوسهایم می ترسد تو که اجاق واژه هایت را کور میکنی نبض خواهش هایم جا میزند تو که روزت تلافی نازایی صدایت می شود رسم دلبرکیم بدجوری پریشان می شود به من رحم کن فقط همین * سیمین - فانی *
-
عشوه های من
سهشنبه 20 مرداد 1388 18:29
زیر کوچه پس کوچه های با تو بودن هیچ شیرینی نبود جز زمانی که تو حلق آویز عشوه های من بودی و انگار های من در تو دوباره آغاز میشد هیچ شیرینی نبود جز زمانی که تو در خط تن آواز های من خم میشدی *سیمین - فانی *
-
به گمانم
سهشنبه 20 مرداد 1388 18:24
به گمانم باید خاطراتم را آب بکشم نجس شده از تفکرات مسموم امروزم به گمانم باید شکّم را دوباره خط خطی کنم دوباره نوشتش خطاست به گمانم سکته های آخر خط را باید برداشت رقص آهنگ با تو بودن را خراب میکند به گمانم کمی تشنه باران شده است کویر خشک خنده های من تو گفتی خنده هایم چند ماهیست 6 ماه یا که 7 ماه شده نخندیده ؟ چرا ؟ به...
-
...........
سهشنبه 20 مرداد 1388 11:02
شعر من اندازه چشم تو نیست اندازه وسعت عشق تو نیست شعر من رنگ تو نیست شعر من هم قافیه ریتم بودن تو نیست میخوام برم یه سبک نو ابداع کنم میخوام دیگه واسه خودم یه رسم نو به پا کنم تازگیا عادت دستام شده که بگم و بخونم و تقدیمش کنم به یه دو تا چشم خمار و پر تنش بعدش هرچی فحش بود بزار اون روی سرش دوست دارم وقتی میاد میخونه...
-
مزاحم
سهشنبه 20 مرداد 1388 09:39
بساط خاطره هایم را کسی چند صبحیست بهم میزند چند شبیست کسی نیلوفری خوابم را می دزد و چند طلوع گرمیست دلم تاب ماندنش نیست کسی بیهوده حرف نگفتن میزند امروز هم آمدم نقش دلم باشم و بس باز هم آمد آشوب به پا کرد و با واژ هایش دلم را بر هم میزند رسم نازیبا چه بازی ها می کند با دل ما گوشه ای دنج هم دنج نیست برای دل ما کسی بساط...
-
آرام تر از همیشه بمان
دوشنبه 19 مرداد 1388 14:01
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آرام بنشین مگذار موج های نگاهت تمرکز آبی افکارم را بمیراند آرام سکوتت را بیدار کن مگذار هجوم وحشی ناسزای واژه هایت دل رنگین کمانی چشم دخترک بودنم را بترساند آرام بنشین در تکاپوی بی قانون باد غرق نشو که زوزه سردش بشکند حریم متعالی خواستن های مرا آرام نیایش کن که...
-
یک نثر ساده باش
دوشنبه 19 مرداد 1388 13:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به حجم های تکراریِ بودن تو را خوراندن سخت شده به هجوم واژه ها وعده فردا دادن سخت تر به تلاطم شعر زدگی عصرمان وزن و عروض قافیه فهماندن هم کار من نیست من در یک رود زلال از سپیدی شعر آبتنی می کنم نه شرم از عریانی واژه هایم دارم نه از تف کردن موزون خوان ها به شعرم می...
-
عاشق شو
دوشنبه 19 مرداد 1388 09:16
هنوز لای گلبرگ های لای آجر های دیوار ترک خورده باران ندیده خونی برای دوباره دمیدن و عاشق شدن می ترواد و صدای سکوت تو را باز می شکند تا به کی باید اینچنین محو تماشای فرو پاشیدن آجر های بی جان بمانی ؟ هنوز میتوانی عاشق باشی هنوز میتوانی رنگ طلوع را به صداقت وازه هایت بچشانی زیاد خرجی ندارد کمی لذت همراه با لقمه ای کوچک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1388 17:53
-
.
شنبه 17 مرداد 1388 15:48
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 روز های با تو بودنم لنگ میزند وقت قرارم که میشود ساعتم ونگ میزند با هرکه از تو گفتم حرف های جفنگ میزند ساز ناامیدی یک اهنگ قشنگ میزند حرف هایی که از بر کرده بودم تا بگویمش حرفی از ننگ میزند ترس و دلهره هر لحظه به دلم چنگ میزند بی قراری و بی تابیم به دلم سنگ میزند...
-
متراژش انتظارم
شنبه 17 مرداد 1388 14:54
عابرانی که از من و من بودنم به سادگی می گذشتند را هیچ فراموش نمیکنم و آن غباری که به پیراهن کوتاه دلتنگی های من می نشست را هیچ و وعده های انتظاری را که کشیدم آنقدر که متراژش از دستم در رفت را هیچ تر روی ترازوی شوق زدگی هایم چند کیلو اشتیاق جا مانده بود که به پایم حساب شد که آنرا هم هیچ فراموش نمیکنم حالا تا فردا پای...
-
..........
شنبه 17 مرداد 1388 13:02
شعر هایم دلهره دارند امروز نفس هایم سخت آشفته شده بودند ناگزیر چند بیتی شعر نوش جان کردم از زیر هر پل خاکی صداقت چند باری گذر کردم دیدگانم خاکیست دست هایم شاکیست دلم هم بی دلیل قاطیست من نمیدانم چرا در مرز من و بودن او یک دنیا تصویر و نقاشیست یک روز آبرنگ و رنگ روغن میکشد یک روز تمام نقاشی هایش آبکیست این دلم هم بد...
-
........
جمعه 16 مرداد 1388 21:39
همه شعر هایم شده پر ز تب و تکرار و خواهش همه شعر هایم شده پر ز لحظه های بی سازش همه شعر هایم را تو بهانه اش می شوی همه سازهایم را تو چکامه اش می شوی دریغ از یک خواب راحت همه شبهایم شده پر ز تاریکی فاحش ربودن را چه خوب آموخت بی خوابی ز چشمم زدودن را چه خوب آموخت قلبت از این دلگویه های پر ز اشک و آه و رشکم *سیمین - فانی...
-
یک درد دل ساده
جمعه 16 مرداد 1388 20:29
من در تو تکرار هم که شده باشم باز هم گاهی برق نگاه بودنم را از خاطر می بری گویا من در تو وصف هم شده باشم باز هم صدایم را نمیشنوی گویا نمیدانم چه دلتنگیم عجیب شده است چه ساز خواستن هایم عحیب تر شده است به گمانم باورم آلوده است امشب به گمانم شک میکنم گاهی به باور های تو نمیدانم چرا محو تماشا نمیبینم تو را نمیدانم چرا...
-
درد مزمن دلتنگی هایم
چهارشنبه 14 مرداد 1388 11:06
چند شبی بود پای گریه هام ورم کرده بود پاشویه و دلشویه و دستمال دلداری هم کارساز نبود صبح نفرین خواب زدگی های دیشب شب ناسزای بی بهانگی های روز دست به دفترچه تامین اجتماعی قلبم که بردم دردش گرفت آی دکتر به دادم برس پای دلم ورم کرده دو قدم راه نرفته زدند شسکتند پای دلم را زیر دست های بی جان پشیمانی چه عصای زشتی گذاشتند...
-
پاییز می رسد
چهارشنبه 14 مرداد 1388 10:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 جیغ تابستان را می شنوم که آشوب میکند دل آفتاب را تو چرا چشم به ستاره دوختی ؟ روی یک شاخه نشست شب که بود شبپره ها دزدیدند دلش را من خمیدگی کمر پشت بام را میبینم که قاه قاه می خندد زاغکی به لاشه بی جان او تو چرا دست به آسمان برده ای ؟ دیدمش کسی تکه نانی داشت داد به...
-
بدانی یا که ندانی
سهشنبه 13 مرداد 1388 15:26
تو ندانی که بمانی یا که نمانی دل من بیچاره و خار تو گشتست فقط تو ندانی که بگویی یا که نگویی همه تن گوش شود حرف تو خواندست فقط تو ندانی که بخواهی یا نخواهی جانِ دل ،خود نام تو کردست فقط حال سخن گو که بدانم که بدانی دل اسیر است و نثار تو نمودست فقط *سیمین - فانی *
-
حکایت من و روزگارم
سهشنبه 13 مرداد 1388 15:17
دیگر تاب ماندنم نیست دیگر نای خواندنم نیست اشک هایم از گونه جاریست دیگر دفترم از شعر خالیست یارم از من و دلم شاکیست همه این اشکها تب درونم را حاکیست دیگر تنهایی بر من و روزگارم راویست همه رنجیدگیهایم باقیست گویا که وقت رفتن شده است گویا رسم و سنت فقط شکستن شده است گویا قانون ما نگفتن شده است *سیمین - فانی *
-
عبور تو از من
سهشنبه 13 مرداد 1388 11:20
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چشمهایم دو دو میزند عبور خاطراتت را به صلیب کشیده ام تمام حرف های نگفته ات را دستهایم طاعون گرفته از بس نوشته اند راه های نرفته ات را ضریب ضربان قلبم شمرده اند نتپیدن قلب شکسته ات را حالا تو ساز کن واژه ای هجوم فضاحت بهانه ات را . *سیمین – فانی *
-
شعری از احمد شاملو
سهشنبه 13 مرداد 1388 10:37
دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد روزگار غریبیست نازنین روزگار غریبیست نازنین و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه میزنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد شوق را در...
-
چند روزیست
سهشنبه 13 مرداد 1388 10:12
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چند روزیست صدایت از من می ترسد غریبگی میکند چند روزیست ناسزاهای دلت با تن و جان من بازی میکند چند روزی می شود دلت دیگر مرا نمیشنود بی حوصلگی می کند چند روزیست که چشمم هذیان می بافد به گلدسته های خواهش فخر فروشی می کند چند روزیست رم کرده واژه های به هم تنیده ام بی...
-
شاید که باید
سهشنبه 13 مرداد 1388 10:06
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نمیدانم شاید باید به خاطرت بیاورم عمق فاجعه را که تواز من می گریزی و من در تعقیب و گریزم نمیدانم شاید باید میخکوبی کنم خاطرات گذشته را به کلون شکسته دلت که بهانه شعر هایم تو بو دی تو هستی نمیدانم شاید باید حرس کنم اندیشه بی من شدنت را که بدانی بی تو شعر عریان است...
-
بازی جنون
سهشنبه 13 مرداد 1388 09:37
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آنقدر به آستانه سقوط تو از من نزدیکم که چشم باورم را می بندم تا که نیبینم روزی را که من در تو فرو ریخته باشم آنقدر چشمه سار وازه هایت خشک شده که ترک برداشته کلام با من سر کردنت علف های تر دشت دوستت دارم هایت گویا بی باران مانده اند که حجم من از تر زدگیهای تو تهی تر...
-
بازی اشک
سهشنبه 13 مرداد 1388 08:35
نمیدانم چرا اینقدر گریه با من بازی میکند گویا تر شدن هم با ما آب بازی میکند چرا خیالش این است که طاقتم زیاد است ؟ شاید که برای نماندنم راهسازی میکند *سیمین - فانی *
-
ظن
سهشنبه 13 مرداد 1388 08:31
من به شک تو حسودی میکنم به حضور یک ظن در تن زن من من به حسادتت فخر نمیفروشم به کسالت احوالاتم چند روزیست سلامی کرده ام هر روز تحفه ای دارد روزی بی تابی میکند کاسه صبرم روزی بی قراری میکند پلک زدن های چشمم من به گمانه زنی های تو عادت ندارم میخواهم دورش بزنم من به شکاکیت روزنه های نگاهت ترسانم دست التماسم کوتاه شده است...
-
فنا شویم ختم کلام
دوشنبه 12 مرداد 1388 16:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بیا شروع کنیم به چشم چرانی غزل های این و آن بیا سفر کنیم به عمق دلگویه های شعر های کهنه شاعران بیا جفا کنیم به خاطرات اشک آلود عاشقان بیا صدا زنیم به عمد حضور مخمور حاسدان بیا رها شویم در تب یک روز با همه تن و جان بیا فنا کنیم به یک ندا همه شعر ها و کلام بیا شروع...
-
چند صباحی به ..........
دوشنبه 12 مرداد 1388 16:25
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چند ماه مانده به آفتاب چند کوچه آن طرفتر پای برهنه کفتری پیداست چند ماه مانده به غروب چند خانه آنطرفتر لختی دلتنگیم پیداست بند رخت پریشان حالیم پاره شده تشت کف آلود بهانه گیریم زیر شکنجه غصه هایم جان به جان تسلیم کرده چند ماه مانده به کسوف چند سیاره آنطرف تر طاقچه...
-
بعداز من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوشنبه 12 مرداد 1388 15:00
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چه کسی بعد از من غبار چشم هایت را می دزد ؟ چه کسی بعد از من سکوت تنهایت را گلباران میکند ؟ چه کسی بعد از من ساز دلتنگیت را کوک می کند ؟ چه کسی بعد از من به یاد دلگویه هایت اشک میریزد ؟ چه کسی بعد از من دلیل خوابگردی های شبانه ات می شود ؟ چه کسی بعد از من بهانه...
-
التماس
دوشنبه 12 مرداد 1388 14:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سفره التماس هایم باز تر از این نمیشود تا که تیک تیک قدم های رفته ات را آشوب بی برکتی هایش کنم و انقضای پاکتی چشم انتظاریم را به دستمال تر اشک آلودگی هایم هدیه کنم و تار و پود احساس دست بافم را که نخ نمای واژه های سرد دیروز تر هایت شده به دار قالی خاطراتم گره ای کور...
-
جیغ طبیعت
دوشنبه 12 مرداد 1388 12:26
آسمان از من آبی تر است زمین از من گرم تر چیزی روی زمین فریاد میزند کسی روی درخت ها خود درونش را می خاراند هق هق های باران را همه جشن می گیرند و صداقت آفتاب را نفرین میکنند این چه روزگاریست که میمیراند موریانه های عاشقی را که گوشه ای دنج، دلشان برای هم ضعف میرفت و لای یک کاشی ترک برداشته عشق بازی می کردند . و پایی شکست...