-
اگر ..........
چهارشنبه 11 آذر 1388 11:15
اگر امروز به فرض های محال دچار نمی شدم میتوانستی باز هم موهای پریشانم را در رودخانه ای از احساست که من در آن غسل عشق گرفته بودم شانه کنی اگر امروز به وسوسه های جاده دچار نمی شدم میتوانستی باز هم در قعر نگاه من، شب را به سحر گره ای کور بزنی اگر امروز هوس بیگدار به آب زدن در تنهایم را نمی کردم میتوانستی باز هم هم بازی...
-
....
چهارشنبه 11 آذر 1388 08:43
میخواستیم گرفتار جاده نباشیم گرفتار راه به تو رسیدن شدیم میخواستیم اسیر باد سوزناک زمستان نشویم اسیر آه جانسوز تو شدیم میخواستیم هلاک آفتاب کویر و تابستان نباشیم هلاک گدازه های طاقت فرسای نگاه تو شدیم میخواستیم تکرار طوفان زدگی های آسمان نباشیم تکرار تلاطم امواج سر درگم خواستن های تو شدیم *سیمین *
-
دلتنگی
چهارشنبه 11 آذر 1388 08:32
گویا دیگر زمان آن رسیده که دلتنگیمان را با دلتنگی های دیروز آشتی دهیم و در قعر یک احساس خوب کمی با فنجان عشق بازی های گذشته خوش باشیم و اگر دلتنگی ای هم مانده به یاد باران بیندازیم که روزی مهمان دلمان شد بشوید از جانمان این دلتنگی جانفرسا را * سیمین *
-
روزگار امروز ما
چهارشنبه 11 آذر 1388 07:32
مثل همیشه پر باشی از واژه و واژه و دریغ از اینکه کسی در این وادی دور به این واژه های گاه سرما زده و گاه از التهاب به سوزانندگی آفتاب رسیده بهایی هم خواهد داد یا که نه و تو همچنان می نویسی برای اینکه در وجود و نهان تو جز این هیچ چیز نسرشتند و تو خود نیافته بودی و حالا مثل مرغ پر کننده ای به این در و آن در میزنی که آخرش...
-
باران
شنبه 7 آذر 1388 18:18
ببار باران ببار و بزن بر جان این زمین تشنه که من سخت از این تشنگی ها بیزارم ببار باران به جان خسته عاشق که من سخت از این التهاب بی پایان گریزانم ببار باران ببار بر آن چشم بی اشک یار من که من سخت از این چشم های بی اشک هراسانم ببار باران ببار بر آن لب های آشفته که سخت از آن تر شدن های شرر بارش پریشانم ببار باران پس کجای...
-
جنگ با باد و باران
پنجشنبه 5 آذر 1388 11:30
تو بردی و من باختم تو رفتی و من ماندم تو ساختی و من سوختم تو گفتی و من خواندم حالا دیگر با تو ماندن و نماندم رفتن و نرفتنم گفتن و نگفتنم من اگر بودم به رسم باران که کارش باریدن است من اگر بودم به رسم باد که کارش وزیدن است باریدم و وزیدم اگر تو چتر به دست گرفتی که باران را نبینی اگر پشت پنجره ماندی که با باد نستیزی...
-
................
دوشنبه 2 آذر 1388 13:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 گفتی چطور می شود در دل تو باشم وقتی ......... یادم رفته بود وقتی بابا را دوست داشتم نمی شد بادبادک را هم خیلی دوست داشته باشم یادم رفته بود نمی شود هم مادر را دوست داشت و هم در...
-
ریتم عاشقی
دوشنبه 2 آذر 1388 12:47
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سکوت چنگ را روی یک فا سوار کردم و باز هنوز یک ریتم از رسیدن من کم آمده راستی دولا چنگ آخر آهنگ خداحافظ تو صدای بمی داشت که گوش هر صبح را می آزرد و تو هنوز زیر سایه مسمومیت افکارت درگیر یک سه لاچنگ مانده ای و من به تکرار ریتمهای عاشقی رسیده ام *سیمین*
-
........
یکشنبه 1 آذر 1388 09:14
تو را پایانی بود و من تو را بی پایان انگاشته بودم تو با وداع هم خانه بودی و من تو را یک سلام پنداشته بودم
-
افسوس
یکشنبه 1 آذر 1388 08:34
از تو گفتن رسم این وامانده لب بود از تو خواندن کار هر روز و شب بود با تو ماندن رسم این دل پر تب بود ولی افسوس دل و دست راهی شدنت نیست بیهوده تقلا می کنم من با خاطراتت شب را به سحر رساندن کار هر ساعت و لحظه ها شد آسایش و آرامش از بر و روی من جدا شد ولی افسوس که به هنگام فرو ریختن این اشک چشمم چشم تو در خواب و هوا بود *...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آذر 1388 08:23
باغ سبز آرزوهایم را آبیاری خواهم کرد زیر سکوت بی قراری ها، اشک هایی جاری خواهم کرد دیگر از تند باد بی احساسی او نخواهم ترسید در بر هر احساس تلخی جانفشانی خواهم کرد من و باران و زمستان سالهاست با هم آشنایی داریم می نشینم زیر احساس تکرار بی مهری ، آوازه خوانی خواهم کرد با همه شور و شرری که در چشم ها داشتم با دل و عشق و...
-
مردمان بی مهر شهر من
پنجشنبه 28 آبان 1388 08:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 من از رعد و از این باران نمیترسم من از طوفان سرگردان نمیترسم من از این مردمان بی مهر و پر آزار از این ندیده دیده های گریان از این ندیده دل پریشی های حیران سخت می ترسم خداوندا من از گرد و غبار کوچه های شهرمان هرگز نترسیدم اما از این بی دلی و حیرانی...
-
تفکرات بیهوده
دوشنبه 18 آبان 1388 17:51
در آن سوی خواستن های من برگ های آشفته اقاقی ها زیر بار منت باران نشسته اند و من تمام تن چشم شده ام به سوی معبدگاه آرزو هایم و چه سخت می نالیدند پرندگانی که به آرزوی ارزنی سیر مرا تماشا میکردند که شاید از اینهمه تفکرات خالصانه ام دانه ای محبت بچکد که طعم زمستان را تا بهار با خود هزار بار نفرین نکنند با آنکه شنیده بودم...
-
یک زن
دوشنبه 18 آبان 1388 17:43
من دلشوره یک زن هستم که بادبان ندیده بادبان زندگیش را به دست باد نمیدهد که دریای دلش طوفانی نشود من تردید یک التماسم که طعم التماس نچشیده از تلخی آن هر جا که میرسم داد سخن سر می دهم و من التهاب یک بودن بی نهایتم که نهایت را ندانسته به یک بی کرانگی خالص دار فالی به پا میکنم * سیمین *
-
آرزو ها
دوشنبه 18 آبان 1388 17:27
به گمانم باز هم انصاف یک باد به خصیصه زشت این آدم ها روی آورده که هنوز نوزیده دست به گریبان خداحافظ شده است و من عجب در انتظار یک نسیم زیر یک درخت حتی خشکیده انجیر که بنوازد جانم را تا به صبح آغازین چشمم هی هی کنان دست هایم را تکان دادم تا به انزجار یک کابوس دچار نشوم ولی افسوس که بازهم این طوفان پر تلاطم افکار نا به...
-
سر فصل یک کتاب
دوشنبه 18 آبان 1388 17:11
ساعت هایی که به خواب رفته اند کتاب هایی که تا نیمه خوانده شده اند دست هایی که نیمه راه رها شده اند بال هایی که به پرواز در نیامده شکسته اند واژه هایی که گفته نشده به دار کشیده شده اند قرار های به هرگز پیوسته سلام های به انتها نرسیده خداحافظ های برای همیشه تردید های پا به ماه غمنامه های به شاهنامه رسیده زیر صلابه نگاه...
-
مرا با خود برده ای
دوشنبه 18 آبان 1388 15:18
تمام وزن ها و هجا های مرا شمرده ای همه دلواپسی هایم را چند صباحیست با خود برده ای من شعر و غزل را از تو آموختم تو مرا با خود به عمق رویا برده ای . نبض بودنم را بگیر ببین مرا با خود به کجا ها برده ای . بهانه قشنگ شعر من شدی ببین چه زیبا واژه هایم را نوشیده ای . نگاه کن تن خسته ام چه میرقصد با تب تن تو وای که مرا پیش...
-
شکایت یار
چهارشنبه 13 آبان 1388 08:01
دلم برای این واژه های مانده زیر لب می سوزد دلم به حال آن نگاه های تلخ پر تعب می سوزد بیچاره آن حضور جرم گرفته باران زیر آن همه انبوه باریدن اما بی ناودان دلم برای شوریدگی حال زار یار تنگ است دلم برای آن شکوه های پر تلاطم پر خار تنگ است گویا که هر روزِ من با شور و حال دگریست او که شکایت میکند روزم با خون جگریست همه...
-
.
پنجشنبه 7 آبان 1388 13:37
زیر این عینک های به ظاهر زیبا چه خواب هایی که برای دلمان ندیده بودیم زیر این چشم های به ظاهر معصوم چه دست هایی که روی خواستن های چشممان نکشیده بودیم وای مغلطه میکنیم همه واژه های بودنمان را و در یک معادله ساده همه را به صفر مطلق میرسانیم که مبادا به فردایمان بدهکار بشویم همه صبح تا شبمان پی یک فرضیه ساده گذشت ولی هرگز...
-
.
پنجشنبه 7 آبان 1388 13:23
امروز دلم هوس کرده باز هم بی گدار به آب بزند هوس کرده خواب بی تو بودن را دار بزند امروز دلم هوس هوسبازی دارد دوست دارد دست گلی در چشم یک خاک بکارد تا صبح بنشیند و از تو بگوید و ساز و آواز کند همه عالم بدانند و همه عمر به پای او ناز کند . . . . . . . سرگذشتی که گذشت این چنین بود بیگدار به آب زنیم و نزنیم یار از بر ما...
-
- - - -
پنجشنبه 7 آبان 1388 13:17
چه ساده آموختم تنها یک ربع قرن مانده تا انتهای کشف احساسم تنها نیم قرنی مانده تا انهدام همه آنچه به چشم سوده ام چه ساده امروز با من از خود گفتی و جرمی که نکرده بود دلت و چه ساده باور کردنم را دوست میدارم کاش این حباب خواستن هایم زودتر از زود نمیرد زیر یک ناباوری *سیمین *
-
آیه نگاه تو
پنجشنبه 7 آبان 1388 09:16
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 آمده بودم از پرچین چشم هایت عبور کنم و روی پل به تو رسیدن چند صباحی در پلک هایت خانه کنم دست من نیست که دلم آشوب میشود رخت احساسم هر شب روی این خاطره ها پهن میشود من ا زهمان طلوع که چشمم به یک آیه از نگاه تو افتاد هر شب تو را مرور میکنم *سیمین*
-
بی تابی
پنجشنبه 30 مهر 1388 14:27
گفتند ننویس رسوا میکند واژه تو را گفتند نگو کلامت شیدا میکند همه را ولی مگر میشود میشود امروز دلم تنگ باشد و هیچ با قلم سر دعوا نداشت یا که شاید زیر بار یک شعر خم نشد اصلا دعوا سر چیست که من دیوانه ام ؟ مستم ؟ که من چرا از هرچه هست رستم ؟ دعوا سر چیست ؟ سر این واژه های نفرینی من یا این آیه های نحس آخر روز ؟ گفتند...
-
...
چهارشنبه 29 مهر 1388 17:06
دست هایت را خواب کن میخواهم واژه هایش را تعبیر کنم و در تن سیمین گونه ام بار ها چشم هایت را خواب ببینم * سیمین *
-
....
چهارشنبه 29 مهر 1388 16:53
بار دگر اشک شدم آه شدم ناله شدم اما چه سود راهی که رفت رفت که رفت ****************** بید مجنونی که روبروی چشم ما جلوی خانه ما خانه داشت دیشب مرد وای به حال آن پرنده که از سفر بازگردد و ببینید بید مجنون مرد ************************ بیچاره سرش هوای خانه دارد اما چه کسی هست که بگوید خانه دگر یار ندارد بیهوده چشم به آن...
-
یادت هست
چهارشنبه 29 مهر 1388 16:52
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دیدی چه ساده به تو دل دادم دیدی که حتی نمیکنی تو یادم آن عشق پر از شور و شرم یادت هست خشکی لب و چشم ترم یادت هست دیدی که مرا چگونه غارت کردی رفتی و مرا یار حقارت کردی خندیدن مستانه من یادت هست گوش دادن حنانه من یادت هست دیدی که مرا چگونه رسوا کردی صد بار من و عشق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهر 1388 20:25
به تو که می اندیشم همه تن رویا می شوم و همه جانم مست میشود با تو که راهی شب میشوم همه دل آب میشوم با تو که از تو می گویم همه جان چشم میشوم تا بجویم رد پایی یا که کور سویی از آمدنت چه از تو گفتن سخت میشود چه از تو خواندت تلخ میشود وقتی نباشی وقتی که بخواهم از تو بگویم و وقتی که نباشی و بخواهم از تو بخوانم * سیمین *
-
....
سهشنبه 21 مهر 1388 17:33
حالیست مرا و نعره هر جانزنم فریاد به کوه و دشت و صحرا نزنم در غیبت تو چه کرد با ما ...غم تو در پرده بگو که پرده بالا نزنم * سیمین - فانی*
-
روز تولد بی تابی های من
یکشنبه 19 مهر 1388 11:37
وقتی شاعر میشوم وقتی از آب مینویسم و وقتی از شور میخواهم دیگر تاب ماندنم با ادم های هر روزم نیست دوست دارم بی نهایت از همه دنیا پر کشیده باشم شاید اصلا دلم از همان وقتی که شکم مادرم خانه ام بود ملتهب بی قراری کردن بود که صبح طلوع نکرده امدم نمیدانم ولی خوب این را فهمیده ام من بی قراری هایم با همه بی قراری ها فرق دارد...
-
خداحافظ
شنبه 18 مهر 1388 20:19
سطر آخر را بخوان با صدای بلند نه بلندتر بخوانش حالا درست شد نوشته شده است خداحافظ من سطر آخر هیچ نامه وشعر ی را دوست ندارم کسی مرا نجات بدهد از این سطر های آخر زندگی