سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

آرزو ها

به گمانم باز هم انصاف یک باد

به خصیصه زشت این آدم ها روی آورده که هنوز نوزیده

دست به گریبان خداحافظ  شده است و

من عجب در انتظار یک نسیم

زیر یک درخت حتی خشکیده انجیر

که بنوازد جانم را

تا به صبح آغازین چشمم

هی هی کنان دست هایم را تکان دادم

تا به انزجار یک کابوس دچار نشوم

ولی افسوس که

بازهم این طوفان پر تلاطم افکار نا به هنگام

ذهنم را از آن دشت و از آن خواستن های همیشگی ام

هزار بار مرا دور کرد و ترساند 


انگار آرزو کردن هم جرم دارد اینجا

در تنهایی خلوتی که حتی ستاره ها هم

از فرط خاک گرفتگی چشم هایم

دلشان نمیخواهد سوسو را آواز کنند 

من دیوانه وار چشم به آسمان آرزو هایم دوخته ام

که شاید

ستاره ای درخشید


های زن

کجا میبری خاطرات امروز و فردای مرا

سبوی خالیت را پر کن از دیروز نا فرجام این بی آسمان بودن های من

امروز دلم پر از قاصدک بود

امروز دلم پر هوس بود

امروز دلم ..................


نه نبود

همه اینها تصورات یک نوشته آسمانی ست 

که میخواندم

و هنگام چیدن این آرزو ها

قهوه ای از دلخوشی کنار م

و مینوشیدم

خواستن هایم را 


آی پسر

بادبادک دلخوشی هایت را چند میفروشی به نگاهم ؟

بگذار به جبران همه آن ستاره هایی که نچیده بودم

کمی از فراز باد هایی که بادبادک احساست را

به خدا می برند در چشمم تکرارشان کنم


چقدر خسته ام

از اینهمه آرزو های کودکانه ام

که اگر دیروز از درخت تنهایی خود بالا رفته بودم

و اگر دیروز تر ها

کسی به دنبال نوشته های بارانی ام نمیگشت

همه آنها را الان نقش دیوار بودن های امروزم کرده بودم 


* سیمین *


http://i3.tinypic.com/w1fzgk.jpg




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد