زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام
درباره من
"به نام خدا"
زمانی شروع به نوشتن کردم که احساس کردم قلمم را خوب به رقص در می آورم با سازی که از حرف های دلم کوک میکنم
زمزمه هایی میکردم و روی کاغذ سفید با یک قلم نظاره گر رقص موزونشان میشدم
گاه گاه زمزمه هایی هست که هر آدمی اگر دستی به قلم برده باشد دوست دارد برای خودش و یا آن دلیلی که باعث نوشته شدن این واژه ها شد بنویسید
من هم ساده آغاز کردم و ساده اخت گرفتم و ساده ادامه دادم
گاهی شنیدن صدای پرنده ای یا دیدن پیر مرد بیچاره ای یا که حتی دیدن یک عاشق آواره ای
مرا وادار به نوشتن می کرد
ساده بگویم نوشتن را دوست دارم
اگر حتی ساده تر هم بخواهم بگویم
بی کلک و ریا قلم فرسایی میکنم فقط و فقط برای دل خودم
ادامه...
گویا دیگر زمان آن رسیده که دلتنگیمان را با دلتنگی های دیروز آشتی دهیم و در قعر یک احساس خوب کمی با فنجان عشق بازی های گذشته خوش باشیم و اگر دلتنگی ای هم مانده به یاد باران بیندازیم که روزی مهمان دلمان شد بشوید از جانمان این دلتنگی جانفرسا را
سلام با غ زیبا و پرگلی ست ، محلی برای دقایقی فارغ شدن از وابستگی های دنیا و نوشته هایی که آدم را آرام می کند و می راند به سوی عاشقی ... وبلاگ زیبایتان را می گویم ، با همه غرابتش ، چه قرابتی دارد با گذرگاه سبز خاطره های من ! http://mhasl.blogfa.com موفق باشید .
امان از این دلتنگی
که از دیروزم تا امروز م کشیده و کشنده می آزارد مرا !!
به راستی چیست در این دلتنگی که هیچ گشایشی غیر از وصال را درمانش نیست!!
سلام
با غ زیبا و پرگلی ست ، محلی برای دقایقی فارغ شدن از وابستگی های دنیا و نوشته هایی که آدم را آرام می کند و می راند به سوی عاشقی ...
وبلاگ زیبایتان را می گویم ، با همه غرابتش ، چه قرابتی دارد با گذرگاه سبز خاطره های من !
http://mhasl.blogfa.com
موفق باشید .
همه ی ما غریبیم و تنها . پس بیا دست به دست هم بدیم و تنهاییمونو با هم قسمت کنیم .