ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دلم برای این واژه های مانده زیر لب می سوزد
دلم به حال آن نگاه های تلخ پر تعب می سوزد
بیچاره آن حضور جرم گرفته باران
زیر آن همه انبوه باریدن اما بی ناودان
دلم برای شوریدگی حال زار یار تنگ است
دلم برای آن شکوه های پر تلاطم پر خار تنگ است
گویا که هر روزِ من با شور و حال دگریست
او که شکایت میکند روزم با خون جگریست
همه روزش او همه تن شکایت است
برای من همه روزم با آه و پر حکایت است
می سوزاند و سوزاندن را چه خوب اموخته یارم
من به حال دل عاشقم هر شب و روز خون می بارم
* سیمین *
سلام سیمین جان
خوشحالم از اشنایی با شما خانوم هنرمند وخوش گفتار
دلنوشته ات عالین کاش منم میتونستم اینقدر زیبا بنویسم..
همواره شاد وسلامت باشی
در پناه حضرت دوست
سلام سیمین عزیز
چشممان را به شعر دیگری نوازش دادی
خوشحال شدم از خوندن اثر جدیدتون
شادمانه و سلامت باشید