سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

تنهای تنها

تمام عرض چشم مرا پیمودی

از آنسوی نگاه من عبور کردی

به اینسوی آبرو مرا کشاندی

بی شرم تر از چشم تو ندیده بودم

که در دریای خواستن من

غرق شد

اما هرگز آبتنی کردن را

به من نیاموخت و رفت


تمام فصل های عمرم را نوش کردی

از آن بهار به این پاییز مرا کشاندی و

بی مهابا

مرا با سوز زمستان جدایی ها رها کردی

و هرگز رهایی را نشانی ندادی و رفتی


تمام ورق های تا خورده  قصه زندگی را خواندی و

مو به مو آشفتگیم را چشیدی و

بی خبر خمیازه ای از انتهای دلزدگی

نثارم کردی و رفتی

و هیچ انتهای داستانم نشدی


ولی کور خوانده چشمهایت

این متن آخر داستانم رانوشته ام


زیر سبک بالی خود

در همه فصول

قدم  خواهم زد

بدون تو

بدون تو

و بدون تو 



* سیمین - فانی *


نظرات 1 + ارسال نظر
داود چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:55 ق.ظ

سیمین خانم
فکر می کنم این شعر شما از روی دل زدگی بوده است ولی شاید هر کسی جای شما بود همین ها رو می نوشت اما نه به این زیبائی و تلخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد