سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

طنین عمر

کمی خواستن های مرا باور کن

و به تار های سپید موهایت

مرا و التماس هایم را بیاویز 


شاید اگر به عمر تو رسیده بودم

هیچگاه خواستنم رنگ امروز نبود


شاید اگر از فرط گذشت زمان

سپید شده بود تار های زلفم 

امروز بی تابی رسوایم نمی کرد

کمی دلدادگیم را بنوشان به صبوری کردن هایت 


دلم بی تاب تر از هر صبح بود

دور بود

آرام گریختم از دور بودن ها

آمدم

به تو رسیدم

ولی باور هایت

تحیر های بی انتهایی

نثار انتظار من کردند

و باز باورم سر خم کرد و

تو باز مرا ننوشیده 

رها کردی به امان خدا


 یادم رفت

خدا ؟؟؟؟؟

خدای تو رنگ خدای من نیست گویا


دست تو مثل من به آسمان نمیرود 

در بی قراری های دلت

نیایش های تو رنگ دگری دارد 


کمی نگاه کودکانه ام را

به حضور متعالی دلت بنوشان 


صبور میشوم

اوج میگیرم

و با تو راهی میشوم

تنها کمی با من بمان

راهی نشو


پیچک زلف هایم را باز کنی

من هم مانند تو

آواز طنین زدگی عمر و سال میشوم 


صبوری کن

باورم را باور کن

نوشم کن


نوش جانت میشوم

باور کن 


*سیمین - فانی *


http://i7.tinypic.com/214wms3.jpg





نظرات 2 + ارسال نظر
ابراهیم .م سه‌شنبه 31 شهریور 1388 ساعت 09:20 ق.ظ

پیچک زلف هایم را باز کنی

من هم مانند تو

آواز طنین زدگی عمر و سال میشوم




سلام بانوی شاعر
طعم شیرین بلوغ در شعرت حس میشود . (بلوغ شعری و بلوغ فکری)
هر روز مهمان شعر نابت میشوم و در لذت سرودن اشعارت با تو سهیم میشوم
چشمه شعرت جوشان و فصل های دلت بهاری باد


داود چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 11:01 ق.ظ

من هم با ایشان موافقم
گویا زنی 100ساله و جا افتاده که تمام پیچ و خمهای زندگی را چشیده است شعری به این زیبائی را سروده است
مرحبا به شما عزیز دل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد