ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چشمهای تو آبروی مرا می برد
مرز ماندن با رفتنم ناپیدا می شود
و دیگر از خودزادگی رها می شوم
یادم میرود حجم تولد به دنیا آمدنم را
و تعلق به باران داشتنم را
چشم های تو
آبرویم را به باد میدهد
مرا نگاه نکن
آب میشوم
و تکرار زمان را از یاد میبرم
به گمان اینکه
امروز دیروز است و دیروز فردا
چشم های تو
حرمتم را بازی میدهد
نگاهم نکن
تا بودنم مثل بید نلرزد
و زیر هر سایه آفتاب نخورده ای
عرق شرم بر پیشانی روزگار نکشانم
هنوز مهر بی آبرویی چشم های تو
در چشم های دیوانه ام
تاب میخورد
نگاهم نکن
* سیمین - فانی *
شعر به اندازه باران لطیف و طیبا بود به خصوص این بیت
یادم میرود حجم تولد به دنیا آمدنم را
و تعلق به باران داشتنم را
ممنون از طبع شعر زیبایتان