سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

.................

چشم هایم به سوسوی خورشید خشک شده

و دلم به سوسوی واژه های تو

و انگار اسمان

نمیخواهد

ابی تر شود

مردم از بس که سفید بود و خاکستری

دیروزتر ها

سر هر حوض

قناری می خواند

امروز دیگر نه حوضی هست و نه قناری

کلاغ ها

قار قارشان

دل ادم را ریش ریش میکنند

تکرار امروز را دوست دارم

زیرا که از فردا گریزانم

همین فردای بی آبی و بی قناری را

میترسم

فردا مردم

یادشان برود باید خندید

باید زنده بود

باید زندگی کرد

نکند فردا جای خورشید

سطل رنگی

گولمانمان بزند

میترسم فردا

کلاغ ها هم بمیرند

خدا به داد

اسمان دلمان برسد

میترسم یادش برود گاهی بارانی بشود

بشوید غبار تنهایمان را

چشم های بد می پرد امروز

میترسم فردا چشم بسته راهی خیابان ها بشویم

و هر سنگ کبودی

لقمه نانمان بشود

وای خدایا

میترسم حتی از ان روزی که دست هایمان ازنوشتن خالی باشد

از عبور وازه ها گریزان باشد

همین تکرار امروز سوغات دلمان باشد

خدا کند امروز کپک نزند

خدا کند امروز نپوسد

خدا کند امروز نمیرد

میترسم از فردا


* سیمین*

نظرات 1 + ارسال نظر
نیما.ا پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام
خیلی زیبا بود
عمیق و پر احساس و سرشار از نکته هایی که خیلی ها به راحتی از کنارش میگذرند .
دوست عزیز اگه امکانش وجود داره می خواستم اشعار شما رو داشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد