-
اجبار
دوشنبه 24 اسفند 1388 16:57
بیا این انکار را معنی کن بیا این اجبار را تعبیر کن نه این انکار نیست اجبار است بیا این اجبار جانفرسا را تهدید کن من از اجبار بی حد و از این انکار بی توصیف سخت گریزانم بیا جان را از این احساس پر انکار تفسیر کن * سیمین *
-
دروغ
شنبه 22 اسفند 1388 16:15
می خواهم باز هم به من دروغ بگویی می خواهم همه دروغ هایت سرفصل آواره شدن هایم بشود می خواهم باز هم به دروغ از من بگذری ولی بدانم که تو گذشتنی نیستی * سیمین *
-
نگاهم کن
پنجشنبه 20 اسفند 1388 09:38
آهسته می آیم نگاهم کن برای بار دیگر با آن نگاه صدایم کن کمی در خطوط آخر خواستن هایت گم شده ام از خودِ گم شده ام جدایم کن تو باورم کردی تا نفس داشتم نگاهم کردی باز هم نگاهم کن باز هم صدایم کن تو را سخت کم دارم * سیمین*
-
بیا طلوع من باش
چهارشنبه 19 اسفند 1388 08:48
برای فصل ماندن گویا هنوز شکوفه نیستم برای با تو خواندن گویا هنوز پرنده نیستم نمی خواهم قفس بمانم نمی خواهم بی همنفس بمانم برای آغاز بهار چشم هایت بیا طلوع من باش بیا کاری بکن بیا نماز بی وضوی من باش * سیمین *
-
خودت خواستی
دوشنبه 17 اسفند 1388 12:22
--- برای بهانه ای که خواستی تا رها باشی اینهم بهانه ----- انگار بهانه می خواستی انگار روز های بی ترانه می خواستی باشد بهانه را ساخته ام بیا بردار و بی من سر کن با خود و یادت بماند که خودت خواستی *سیمین *
-
در خود تاب می خورم
یکشنبه 16 اسفند 1388 11:38
صدای بی صدای تو که در من می پیچد را ه را گم می کنم و زمان را به بازی می گیرم و شاید هم گول می زنم راه را و واژه های تو که در من جاری می شود در خود می پیچم و شاید برای همیشه در خودم تاب می خورم و نفرین می کنم ماه را . * سیمین *
-
گذر
شنبه 15 اسفند 1388 08:50
عبور ساده ای نیست گذشتن از نگاه تو اما باید گذشت از نگاه بی گناه تو * سیمین *
-
می خواهم راهی بشوم
سهشنبه 11 اسفند 1388 14:40
صدای نبض باران را نمی گیرد کسی می شورد دلم را این هوای دلواپسی باید که راهی بشوم باید از این همه وابستگی خالی بشوم دست صداقتم را کسی شاید بگیرد امروزِ روز شاید بسوزد دل او از اینهمه آه و سوز از اینهمه تنهاییم خسته شدم مثل مرغی، بال و پر بسته شدم چرا کسی حرفی از هوای تازه نمی زند باز چرا کسی اینجا حرف تازه ای نمی کند...
-
آن منم ...آن تویی
یکشنبه 9 اسفند 1388 07:14
آنکه می بیند جفایت را منم آنکه می گیرد دست هایش را روی صورت سخت می گرید هم منم آنکه بی مهابا با من و دل روز و شب بد می کند اما تویی چاره ای نیست باز هم آنکه بی پروا اشک در چشم خود حلقه نموده روز و شب آن منم دست بر بالین یک خاطره از روی ناچاری کشیده آن منم آن که خطی از ابطال روی رد من و اشکِ چشم دیده آن تویی آن که گردی...
-
صبح سپید
چهارشنبه 5 اسفند 1388 09:11
این جا رسم بر این است بر زمانه سلامی بکنیم پشت پنجره به آفتاب نگاهی بکنیم این جا رسم بر این است به سپیده لبخندی بزنیم و با ترنم روز صفایی بکنیم نه که حسرت به دل یک صبح سحر زیر یک خاطره وا مانده باشیم و هیچ نگاهی نکنیم نه ! اینجا رسم بر این است که آفتاب خدا هم پیدا نبود هیچ اگر باز هم ماجرای صبح را باور بکنیم چه رسم...
-
هوای ماندن سخت است
سهشنبه 4 اسفند 1388 08:20
تیک تاک ساعت خوابم را نپراند فکر فردا خواب را از من فراری داد و از من راند . فریاد صبح سر به سرم نگذاشت فکر این بار سنگین اطاعت ها قلقک داد سرم را و بعد پا به فرار گذاشت . من از صبح ترسیدم من از امروز هراسیدم . من از تیک تاک ساعت ها از انزجار آفتاب و ابرها از همه نگاه ها و حقیقت ها در کابوس شبانه ام فرار می کردم ، من...
-
فریاد نزن
دوشنبه 3 اسفند 1388 08:00
فریاد نزن دست هایم می لرزد تو که در من فریاد می شوی جان من می ترسد من صدای خراشیدن پلک را روی خواب می شنوم و نم نم باران را روی خشکسالی زمین من فریاد رگبرگ گل ها را که با موسیقی باران جان می گیرد را می شنوم فریاد نزن من صدایت تو را هم می شنوم فریاد نزن دست هایم می لرزد و پلک خوابهایم می پرد فریاد نزن می ترسم * سیمین *
-
باز هم گریه دارد این تنم
جمعه 30 بهمن 1388 18:21
وقتی گریه می کردم کسی بیدار نبود زیر آن گنبد سخت کبود وقتی گریه می کردم کسی هوشیار نبود در انتهای آسمان بی معبود وقتی گریه می کردم کسی اشک هایم را نمی دید از روی ترحم هم کسی لا به لای ناله هایم نمی خزید پس امروز هم گریه دارد این تنم اشک دارد همه بدنم باز هم اشک خواهم ریخت گریه خواهم کرد چون اینجا باز کسی اشک هایم را...
-
به خدا هم .......
سهشنبه 27 بهمن 1388 16:06
من به اصالت این شعر ها که می خوانم شک دارم نه مادرشان را می شناسم نه پدر و برادر و خواهرانشان را . من به اصل این واژه ها مشکوکم مثل یک سیب گاز زده می ماند گاهی که یک رد دندان ولی بی اثر از طعم یک لب در یک سبد پر از ادعا جا مانده باشد.. من به این شعر ها که هر روز این مردمان به هم می بافند مشکوکم . من در صف یک نانوایی...
-
وا مانده ام
یکشنبه 25 بهمن 1388 19:22
حالا دیگر نمی خواهم کسی به خاطره هایم بخندد گرچه من هنوز در خودم وامانده ام و در یک بقچه خالی از حس درونم جا مانده ام . دیگر تمنا کردن هم راه چاره نیست من سخت گرفتار خود شده ام و حالا دیگر نمی خواهم کسی به تشت خیس احساسم رخت چرکی از واژه هایش باز بار کند که من در همین دو خط آخر هم وامانده ام . * سیمین *
-
پرسه
جمعه 23 بهمن 1388 13:06
پا به پای خیابان راه می افتم به همه کوچه پس کوچه ها سلام می کنم فقط برای اینکه کسی جایی روی مناره ای اسم تو را خوانده بود و در خیالم با تو پرسه می زنم و من به دنبال تو پا به پای خیابان را ه می افتم * سیمین *
-
فتح تو
یکشنبه 18 بهمن 1388 09:07
از من که گذر می کند این ثانیه های بودن گویا به فتح بزرگی رسیده ام که تو در من هنوز می تپی و گاه که هر عبور لحظه ای سنگین تر از نبودنت می شود گویا به قعر تار ترین انحنای شکست می رسم شاید فتح تو ساده از کنار جریان زندگی می گذرد ولی چرا من هیچ گاه فاتح نبوده ام ؟ * سیمین *
-
مال من خواهی بود
شنبه 17 بهمن 1388 17:47
کمی از شعر های مسموم را در تو خورانده ام مسموم واژه هایم که باشی همیشه مال من خواهی بود و کمی عطر تنم را روی جانت جا گذاشته ام هر جا که باشی من با تو خواهم بود و تو را در ناب ترین عشوه هایم به اسارت گرفته ام هرجا که قفسی بود به یاد قفس واژه های من خواهی بود و در تو نفسم را میخکوب کرده ام هرجا که باشی نفسم از تو عبور...
-
تاب زلف
شنبه 17 بهمن 1388 17:22
در تن مسیحایی تو در عطر مریم وار چشم های تو گوشه ای مات و مبهوت غرق در خلوص واژه هایت جان باخته ام و خوشه هایی از انهدام تو در من کشیده ام به تاب زلف پیچکیم * سیمین*
-
کهنه بوسه
شنبه 17 بهمن 1388 17:09
کمی از تو در خودم با فته ام و کمی درحض یک مزه مانده ام چه شیرین بود این طعم و چشیدن ها ولی افسوس جیره فردامان به یک اتفاق مربوط می کند خود را و در بساط یک صبحگاهان شاید کمی از یک التهاب باقی مانده باشد و وای چه دل انگیز است آن طعم که من بلعیده بودم و در هیجان افسون مانده بودم وای چه هوس انگیز بود این کهنه بوسه آخر *...
-
بادبادک شور درونم
شنبه 17 بهمن 1388 16:42
کمی نگاهم کن مثل یک کودک در هجای واژه های الفبایی که هر گز نیاموخته . کمی تامل کن امروز می خواهم واژه تازه ای را به دفتر مشقم هدیه کنم . واژه ای که از جنس هیچکدام از واژه ها نیست کمی در من خودت را مرور کن می خواهم به آغوش کودکانه ام تو را هدیه کنم کمی در صدای من درنگ کن می خواهم نام تو را بخش بخش بخوانم حالا بگذار با...
-
سرمشق تو
پنجشنبه 15 بهمن 1388 13:16
تو را که دیکته می کنم سر خط هیچ دفتری طاقت ماندنش نیست با که پریده ای تو که هیچ کتاب عشق من توان خواندنت نیست ؟ * سیمین*
-
کوک شعر های من
پنجشنبه 15 بهمن 1388 12:04
ساز هایی که کوک نمی شود و دست هایی که ریتم هیچ سازی را به خراش نمی کشد ، دلم را آشوب می کند . تکرار همه هجای نت ها سخت مرا درگیر یک اتفاق کرده . و چشم هایم را که می بندم آواز ننواخته یک حس را هزار بار تکرار می کنم . انگار من با یک کوک نا موزون همه خودم را باخته ام و با یک شعر بی قافیه بار ها در خود پیچیده ام و به وزن...
-
شعر تب دار
پنجشنبه 15 بهمن 1388 09:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA جان همه شعر هایم تب دارد پاشویه کردم واژه را آب تشت خاطرم سخت ملتهب شد ، گَر گرفت * سیمین *
-
زایش افکار
چهارشنبه 14 بهمن 1388 15:49
آن روز که مادرم مرا زایید خالی شد از من و من همان روز پر شدم از یک دنیا احساس نمی دانم وقت زایش این افکار متلاطم کی خواهد بود ؟ مادرم از من در تنش خم نشد هرگز اما من خم شدم از اینهمه من بودن در تنم * سیمین *
-
************کاش کسی مرا صدا نمی زد**********
چهارشنبه 14 بهمن 1388 14:42
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 کاش کسی مرا صدا نمی زد در عبور جاده ها تا به سلامت جان به در برم از هجوم واژه ها کاش می شد فصل دلتنگی را از چوب خط زندگی حذف کرد کاش کسی نمی گفت آی زن پیرهن خاطراتت پوسید نمی گفت...
-
طعم ناب
چهارشنبه 14 بهمن 1388 12:13
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 یک گاز ساده به آن میوه سر بسته احساس دلت کافی بود تا به طعم گس آن پی ببرم و کمی پای کوبی کودکانه روی آن جاده همیشه بن بست کفایت می کرد تا به غبار هرگز آفتاب ندیده چشمت پی ببرم کمی زاغ سیاه بودنت را چوب زدن کافی بود تا بدانم که تو به دنبال طعم نابی...
-
......
چهارشنبه 14 بهمن 1388 11:17
چشم هایم به پای چشم های تو تباه شد دست هایم به خاطر خاطره هایت فنا شد چه بی رحمیست اینگونه مردن ها احساس من در راه به تو رسیدن ها رها شد بندی از رخت تنهایی من باز کنید به هوای دل بیچاره من نوای تازه ای ساز کنید حجم این خاطره زیر آوار نگاه ، سخت سنگین است محض خاطر ما ، فصل تازه ای آغاز کنید هنوز فکر میکنی ساده ام که دل...
-
....
چهارشنبه 14 بهمن 1388 10:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 گاهی به سخاوت باران شک می کنم مثل همان روز هایی که به بخشش چشم های تو شک داشتم گاهی به آفتاب حسادت می کنم مثل همان روز هایی که به بودن آفتابی تو حسادت می کردم گاهی به دنیا بدبین...
-
چه طلوعیست
چهارشنبه 14 بهمن 1388 09:11
امروز کوله باری دارم پر از خودم پر احساس نابم پر از شور و عشق پر از بودن و گاهی هم این کوله بارم تکه هایی از دلتنگیست امروز نقش گلبوته های دو چشمی روی پلک خواهش های من سوسو می زند امروز لحظه های ناب من با خورشید تقسیم می شود امروز چه دیوانه ام ، مستم سخت به دنبال خودم هستم نمی دانم شاید کسی از من ندارد خبری ولی مانده...