زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام
درباره من
"به نام خدا"
زمانی شروع به نوشتن کردم که احساس کردم قلمم را خوب به رقص در می آورم با سازی که از حرف های دلم کوک میکنم
زمزمه هایی میکردم و روی کاغذ سفید با یک قلم نظاره گر رقص موزونشان میشدم
گاه گاه زمزمه هایی هست که هر آدمی اگر دستی به قلم برده باشد دوست دارد برای خودش و یا آن دلیلی که باعث نوشته شدن این واژه ها شد بنویسید
من هم ساده آغاز کردم و ساده اخت گرفتم و ساده ادامه دادم
گاهی شنیدن صدای پرنده ای یا دیدن پیر مرد بیچاره ای یا که حتی دیدن یک عاشق آواره ای
مرا وادار به نوشتن می کرد
ساده بگویم نوشتن را دوست دارم
اگر حتی ساده تر هم بخواهم بگویم
بی کلک و ریا قلم فرسایی میکنم فقط و فقط برای دل خودم
ادامه...
عبور نیست میمانی و نظاره می کنی چشم در چشم نگاه در نگاه و دم بر نمی آوری نمیگذری می نشینی چونان آب راهه ای که ردپای آدم برفی را قطره قطره قطره زیر نور آفتاب دنبال می کند
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوست و شاعر نازنین
عبور ساده ای نیست
گذشتن از نگاه تو
اما باید گذشت
از نگاه بی گناه تو
از خلوص و صداقت شعرهایت بسیار لذت میبرم.
هیچ ساده نیست
گذشتن از نگاهت
چاره ای نیست جز گذشت
از نگاه بیگناهت
اینطوری واژهی گذشت معنی دوگانه ای می یابد.
جای خوشحالی است که به مضامین مسلطید و صرفا دنبال فرم نمی روی
عبور نیست
میمانی و نظاره می کنی
چشم در چشم
نگاه در نگاه
و دم بر نمی آوری
نمیگذری
می نشینی
چونان آب راهه ای که
ردپای آدم برفی را
قطره قطره قطره
زیر نور آفتاب دنبال می کند