ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
حالا دیگر نمی خواهم
کسی به خاطره هایم بخندد
گرچه من هنوز در خودم وامانده ام
و در یک بقچه خالی از حس درونم جا مانده ام .
دیگر تمنا کردن هم راه چاره نیست
من سخت گرفتار خود شده ام
و حالا
دیگر نمی خواهم
کسی به تشت خیس احساسم
رخت چرکی از واژه هایش باز
بار کند
که من در همین دو خط
آخر هم وامانده ام .
* سیمین *
ایولا وبلاگ ردیفی داری خیلی حال کردم به منم سری بزن.
برای من
واژه های سمت تر ِ احساست
شکست ِ بغض سکوت ساده ای است
که زیر خروارها رخت چرکی به نفس نفس افتاده است
کسی نیست دست این بغض را بگیرد و بگریاند
کسی نیست...
سلام خانم فانی عزیز
شعر زیبایی بود از شما
به نطر وجود بعضی از کلمات شعر را از اوج میندازه
به نظرم
________
در خودم وا مانده ام
دیگر نمی خواهم کسی به خاطره هایم بخندد
یک بقچه ی خالی از حس درونم .
دیگر نمی خواهم
کسی در تشت خیس احساسم
رخت چرکی وازه هایش را
بار کند
جسارت بنده رو ببخشید البته فقط یک سلیقه شخصی بود
با شعری به روز هستم و منتظر نقد و نظر سازنده شما
شاد باشید به مهر