سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

......

چشم هایم به پای چشم های تو تباه شد


دست هایم به خاطر خاطره هایت فنا شد


چه بی رحمیست اینگونه مردن ها


احساس من در راه به تو رسیدن ها رها شد 



بندی از رخت تنهایی من باز کنید

به هوای دل بیچاره من نوای تازه ای ساز کنید

حجم این خاطره زیر آوار نگاه ، سخت سنگین است

محض خاطر ما ، فصل تازه ای آغاز کنید

هنوز فکر میکنی ساده ام که دل باختم ؟

ساده ام که روی یک حباب خانه ساختم ؟

به گمانم عاشقی درد سختیست

 که من بی مهابا از آن کوه ساختم


با عبور از کنار آن فواره هر بار

سیل اشک است که جاری می شود

ماتم و عشق است که پر و خالی می شود

جان بی تو  به لب آمدست دیگر

این همان اشک است که بر گونه راهی می شود




* سیمین *
نظرات 1 + ارسال نظر
غبار چهارشنبه 14 بهمن 1388 ساعت 12:06 ب.ظ

سلام دختر قصه گوی شاپرک ها
خوش به حالت که هر روز از کنار فواره خاطراتت عبور میکنی
شاید فوران دلتنگی کسی در روح آب زلال آن فواره جریان دارد که اینگونه بی تابی را به تو هم سرایت میدهد
عاشق باشی و شاعر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد