-
یکی بود یکی نبود
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقتی میگن (یکی بود یکی نبود ) یادت می یاد پشت اون یکی بود و یکی نبود چیا بود و چیا نبود یادت مونده هنوز زیر اون گنبد کبود دوتا پرنده بودن ولی راهشون هیچوقت با هم یکی نبود یادش به خیر همیشه کبوترا بودن توی قصه هامون اما یکی شونم سفید نبود یادته توی اون یکی بودو یکی...
-
آن مرد را می شناسم
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:53
من مردی می شناسم که با واژه های شعرش کلبه ای ساخت و نقطه هر واژه را دانه دانه به کبوترها می داد آنمرد را میشناسم که هر صبح به برگ برگ درختان در کوچه پس کوچه های زندگی سلام میکرد به تپه های بلند عشق لبخند و به برجهای سخت خشونت تعظیم من مردی را میشناسم که که به احساس پدر گریان بود و صبحگاهان به میله های سقاخانه اجابت...
-
چه کسی در راه است
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:52
کسی آمد سنگی پرتاب کرد مرداب دلم آشوب شد یاس کبود بی تحرک در دلم جنبید پرنده ای پرواز کرد و همه احساسم تکانی عجیب خوردند من نمیدانم چه کسی در راه است ؟ شاید آن قاصدک شاید آن شاپرک من نمیدانم که چرا ولوله میخواند در دل چه کسی خواهد آمد و آبگیر نگاهم چه زلالی شده است تیک تاکی و زمان و همگان میگذرند آیا کسی در راه است ؟...
-
مختصر حرفیست
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:50
چند سطری یا که چند بیتی یا که چند خطی نمی دانم هرچه که دوست دارید بیندیشید که من مختصر حرفی دارم با شما زیر بیت هلهله حرفی از بودن بود زیر ابیات سکوت حرفی از گفتن بود اما از نظم نبودن ها کسی هیچ سرودی نسرود شاید اندوه حضور ،فردا و پس فردا در خانه شما هم بیتوته کند چند برگی کلام تازه آماده کنید که اگر آمد به سراغتان،...
-
....
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:49
بس که صدای باران روی ناودان تفکراتم آمد گره خوردم به پارسال و دیروز و آنروز آنقدر صدای گنجشکهای بی خوابی بالای سر مادرم آمد تا یادم رفت باید یک لیوان آب می بردم برای رفتگر کوچه های تنهاییم آنقدر به صدای شکسته شدن شاخه گل خشک گوش دادم که یادم رفت هر روز نوایی در دل بر پاست نمیدانم شاید اینروزها مجلسی بر پا کنم شاید...
-
باور بیچاره من
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:48
هیچ باورم نیست که بازهم خیابان نگاهت پر است از حرفاهای یخ زده من میترسم سر بخورد پای امیدت بگذار بروم سالها پیش هم سر یک عابر عاشق از حرفهایم شکست باورم نمیشود بازهم باید دسته های ناردیف گندم را روی سر مترسک دروغهایم بکارم تا ندانی و ندانند که تن واژه هایم لخت است ولی دارد باورم میشود که تو بودی زاغی باغ تنهایم را پر...
-
لحظه بی رنگ
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:47
لحظه ها خاکستری بود آنروز اما چه دیدار شیرینی چه لبخند زیبایی و چه نگاه محجوبی لحظه ها سبز شدند چه رقص واژه ها زیباتر چه قامت صداقتمان آراسته و هجوم احساس شگفت انگیزتر لحظه ها همچون قرمزی یک غروب غمگین اگیز شده بود لحظه نمناکی اشک و چه احساس وداع تلخ و چه واژه ها بیرنگ لحظه ها بیرنگتر به آن لحظه که از تو جدا میشدم...
-
نمی دانم های من
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سکوت خانه های تلخ بی سامان بودن هایمان را تقدیم سرنوشت شوم نمیدانم هایمان کرده ایم و هر روز با قلم های بی رنگ چه میشود کرد هایمان به دیوار های خاکستری معمای روزگار می افزاییم و آخر کلام هم کسی نیست که یک کلام تازه برای زیستن دوباره امان بگوید که شاید امروزمان رنگ...
-
می ترسم
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:43
چقدر زمان زود میگذرد ، حتی برای دوست داشتن و دوست داشته شدن هم زمان نیست حتی وقتی دوست میداری هم باید بمیری و وقتی دوست داشته میشوی هم باید بمیری گویا زمان همیشه د رحال دویدن است وقتی کسی دوستت ندارد در حسرت دوست داشته شدن و وقتی دوستت دارد برایش میگیری چرا ؟ وقتی کسی رو دوست نداری به دنبال کسی برای دوست داشتن و وقتی...
-
من بیهوده دیوانه نیستم
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:39
زیر چتر پلکهایم نم نم بارانی بود روی غبار نگاهم تلالوی آرامی باران چشمم چه صورتم را آرام می نواخت و دغدغه خاطراتم را بی محابا می رهاند از من من بیهوده واژه های عشق را نیاموخته بودم من آموختمش تا برای تو ِتنها برای تو آوازش کنم من این واژ ه ها را مو به مو از بر کردم تا هر لحظه برای تو تکرار شوم . من بیهوده دیوانه نیستم...
-
پرنده مرا یادت هست ؟
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:37
پرنده مرا یادت هست ؟ من سیمینم همان عاشق دیروز چه دلم مست بود و عاشق چه رخم سرخ بود و گلگون ولی حالا سردم آنقدر سرد که می میرم گاهی چه کنم ندارم دیگر به پس کوچه های عاشقی راهی پرنده مرا یادت هست ؟ من همان حیران دیروزم که امروز فراموش کرده ام خود را مرا یادت هست قناری ؟ من سیمینم همان دریای طوفانی همان پر شور رازهای...
-
کلبه ام سرد ولی با من بمان
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:35
در میان طوفان و باد کلبه ای ساخته ام کلبه ام شاید سرد باشد اما پر است از احساس بودن با تو تو که باشی گرم است تو که باشی حجم همه خواستنم کاملتر شمع کوچکی روشن کرده ام نه برای دیدن آن کلبه سرد روشنش کرده ام تا بسوزد پای شب زنده داری های من و تو روشنش کرده ام تا بمیرد پای همه احساس خواستنت یک کاسه پر از شعف آورده ام نه...
-
خاطرات شیرین بعد از من
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:34
پای تمام خاطرات نیامده ات سنگ آبی زده ام تا کسی شوری جشمش خاطرات بعد از من را مکدر نکند نکند دلت را غمگین نکند دلت را ناشاد جز خنده تو حتی بعد از رفتن من هیچ آرزویی نیست پای تمام آن هوسهای رنگینت دست نوشته ای گذاشته ام تا بعد از من فراموش نکنی هجوم چشم هایی را که واژه های تکراری دوستت دارم ها را خواهند خواند برایت
-
هنوز هم .......
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:33
من هنوز هم در پی همان خاطراتی هستم که روزگاری دلم وصفش را بسیار می شنید هنوز هم در پی وصال خاطراتی نشسته ام که برای رسیدنشان بهم باید سال ها دیدبان اشک های ریخته میشدم من هنوز همان دخترک چهارده ساله ای هستم که برای تپیدن قلبم بارها پشت پنجره به دنبال دلیلی بودم من هنوز در وصف آن گمشده ای که هرگز نشناخته ام شعر ها می...
-
حراج دل
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:32
چوب حراجی زده ام بر دل شکسته ام چوب حراجی زده ام بر دل آشفته ام دیگر کسی خواهان نیست نیم بهایی بدهید تکه ای احساس ترحم هم شاید که کافی باشد من نمیدانم قیمت ان قلب نا شکسته ام چند بود که بی مقدار بشکستند و رفتند حالا بیا چوب حراجی خورده است بر قلب شکسته ام سبدی پر از احساس قشنگ یا که یک بغل عطر بودن یا که حتی نیم نگاه...
-
سر چیست این ولوا؟
یکشنبه 31 خرداد 1388 12:04
دل بید می لرزد در آن طرف مرداب قورباغه ای می ترسد صدای مرگ می آید زیر شاخه ها مورچه می رقصد نه از شادی که از درد باد بارانی در راه است شاید که طوفانی در راه است آدمها کجایند ؟ سر چیست این ولوا ؟ قاصدک خبری دارد از همه دنیا صدا می آرد کسی کمکی می خواهد چشمی آواز وداع می گوید از سر چیست این دعوا ؟ *سیمین - فانی *
-
کوی تنهایی من
یکشنبه 31 خرداد 1388 10:57
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من و یک تصویر سیاه از دل و بزم گناه من و یک سبد جنگ فنا تا کجا باید رفت ؟؟ عمق این دلتنگی تا کجا میکشاند ما را ؟ میکُشد ؟ یا که هر جا که بخواهد می کِشد ؟ من و این همه واژه سر دعوا داریم گاه گاهی میل ولوا داریم کسی از کوچه تنهایی من،عبوری خواهد کرد ؟ که به دامان به...
-
با که بگویم ؟
یکشنبه 31 خرداد 1388 10:52
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 نازنینم درد دل با تو بگویم یا آن دگری ؟ آنکه فرسود دلم یا که افزود غمم ؟ آنکه محجور نمود راز دلم ؟ نازنینم غم من از تو گفتن نیست با تو بودن نیست غم من دوری چشم من از یار است که نامش خداست غم من دلگیری یار است ز من غم من و....................... نازنینم گاهی غم من...
-
نکند مست شوی ؟
یکشنبه 31 خرداد 1388 10:33
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تو گویا سفر کردی از من و من گذر کردی از خواهش تن حذر کردی نکند عطر تن من مستت بکند ؟ نکند خواهش بدنم بی هستت بکند ؟ تو کوله بار سفرت عاشقانه بود واژه های راه نرفته ات عارفانه بود زمزمه خواستنت صادقانه بود نکند گولت بزند بی شرمی تنم نکند نیمه راهت بکند بی حیایی بدنم...
-
انتظار آدمیت
یکشنبه 31 خرداد 1388 10:25
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از لا به لای کتاب هایی که خوانده بودم از برگ برگ کاغذ هایی که سوزانده بودم روی تمام طاقچه های احساس بر فراز همه برج های بی احساس در فراغ همه پرستو های مهاجر در بساط همه پرنده های مسافر در سکوت همه معبد های خاطر من به دنبال یک واژه ساده می گشتم به دنبال کلامی ساده...
-
کار من نیست
شنبه 30 خرداد 1388 11:53
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 شاید به فریاد تو رسیدن کار من نیست در حضور بارانی چشمت چتر بودن کار من نیست من پشت حصاری گم مانده ام شاید به دامنت، پر یاس شدن کار من نیست من تو را به دست یک نسیم خواهم سپرد من سر طاقچه احساست یک سبد عشق به...
-
هیچ نمیدانستم
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 اگر میدانستم آغوش نگاهم آزارت می دهد اگر میدانستم حجم خواستنم روی تن هوس انگیزت بی تابی می کند اگر می دانستم هیاهوی قلب شوریده ام رنگ پریشانی دلت را افزون میکند با قاصدکهای لب طاقچه ها هم بازی می شدم با پر پروانه های خانه ات راضی می شدم اگر میدانستم پا کوبیدن های...
-
بی بهانه گی های امروزم
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:19
چقدر امروز بی بهانه ام چقدر امروز دیوانه ام چقدر زیر باران احساس بودن ها ویرانه ام چرا باید همیشه خندید ولی دلشاد نبود ؟ چرا باید همیشه واژه ها رنگ سبز داشته باشند اما سبز نیستند چرا باید امروز بی ترانه بماند چشمم دستم روحم ؟ چرا هر جا خبری نیست من هستم و هرجا خبری هست من نیستم ؟ چرا تنها مانده ام باز ؟ چرا راهم گم...
-
...
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:17
همیشه که نباید برای نوشتن زیباترین بهانه ات را بهانه کنی همیشه که نباید برای دست نوشته های پاره ات بهانه بی سامانی بیاوری همیشه نیاز نیست برای عاشق شدن دنبال دلیل تازه ای باشی میدانم میدانم خوب میشناسمت تو همان آشفته ای هستی که برای یافتن خود هزاران بار رفته ای که شاید دیگر نیایی ولی من میدانم بازهم میایی بیا بیا به...
-
فراری
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:12
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 گویا فراری شده است لابه لای رنج و محنت جاری شده است گویا در آخرین بیت غزل جنگ و ستیزی شده است وای خدایا خدایا کسی امد به سراغ دل وامانده او نم نمک ، آرام و آهسته جاری شده است گویا از غمش کاست و همیشه باقی شده است دلش عاشق شده است گویا زبان عاشقی میخواند و شیدا شده...
-
با من بمان
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:09
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خوب میدانم که امروز پریشان میشوی خوب میدانم که امروز حیران میشوی ولی آسمان بودن های من امروز ابریست گویا که باید رفت گویا در دیاری دور به داد کسی باید رسید خوب میدانم امروز پریشان میشوی خوب میدانم که امروز حیران میشوی اما گویا وقت رفتن است باز وقت آغاز سفر کردن است...
-
مرز دیوانگی
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:07
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خدایا مرز دیوانگی تا کجاست ؟ مرز این ویرانگی ها کجاست ؟ من ندارم طاقتش دیگر بگو مرز این آوارگی ها کجاست ؟ مرز این بی خانمان شدن هایم کجاست ؟ حد این توان بی همسفر بودن هایم کجاست ؟ خدایا چرا هیچ نمیگویی به من نمیخواهم بدانم تا کجا باید بمیرم یا بدانم خدایا حرفی بزن...
-
معاشقه
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:05
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من با دو چشمم دیده بودم عشق بازی باد با برگ را عشق بازی سنجاقک با خاک را من خود به چشم دیدم رنجش کبوتر از بام را در هنگام تمنای حضور عشق بازی انگشت با بوسه را مگر چه میشود تو هم عریانی نفسم را به نفست هدیه دهی ؟ مگر چه میشود عشق بازی نگاهم با نگاهت سر فصل نقاشی یک...
-
سببش چیست ؟
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:03
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 سببش چیست ؟ شاید سبب تپیدن بی حد دلم تو باشی شاید سبب همه این بی قراری های من تو باشی شاید سبب دلواپسی از نبودن فرای من تو باشی قلبم آرام ندارد گویا دل آشفتگی را رسم هر روز خود کرده خدایا بی قراری می کند ، دل آشوبی می کند از برای فکر با تو نبودن های فردا های تیره...
-
بودن با تو زیباست
پنجشنبه 28 خرداد 1388 13:01
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 من با تو خوشم گرچه روی ننمایی مرا من با تو خوشم گرچه بی خبری حال مرا من با تو و یاد تو وبوی نفس های تو خوش من با تو و یاد تو و واژه واژه های اسم تو خوش تو کجایی که ببینی من خوشم با چشم انتظاری های خود خوشم با دل بی قراری های خود با همه عشق و فریاد بی سامانی های خود...