سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

هیچ نمیدانستم

اگر میدانستم آغوش نگاهم آزارت می دهد

اگر میدانستم حجم خواستنم

روی تن هوس انگیزت بی تابی می کند

اگر می دانستم هیاهوی قلب شوریده ام

رنگ پریشانی دلت را افزون میکند

با قاصدکهای لب طاقچه ها

هم بازی می شدم

 با پر پروانه های خانه ات راضی می شدم

اگر میدانستم پا کوبیدن های دلم

پلک خوابت را بی قرار می کند

با پرستوهای کنج دلت راهی می شدم

من گمانم این بود که تو

آغوش نگاهم را دوست داری

 

هیاهوی دلم را دوست داری

من نمی دانستم تو را اشفته خواهم کرد

نمیدانستم هجرت چلچله های خواب تو خواهم بود

من هنوز هم در پس یک تمنای حضور

پشت آن پنجره ها خواهم نشست

تا که بیایی به برم

تا که باشی همسفرم

تا که باشی تاج سرم



*سیمین فانی *

نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن خاموش یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 02:05 ب.ظ

خیلی خیلی قشنگ بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد