سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

کوی تنهایی من

من و یک تصویر سیاه از دل و بزم  گناه
من و یک سبد جنگ فنا
تا  کجا باید رفت ؟؟

عمق این دلتنگی
تا  کجا میکشاند ما را ؟

میکُشد ؟ یا که هر جا که بخواهد می کِشد ؟
من و این همه واژه سر دعوا داریم
گاه گاهی میل ولوا داریم
کسی از کوچه تنهایی من،عبوری خواهد کرد ؟
که به دامان به ظاهر پاکش
چنگی بزنم
یا که شاید حتی
از برای دزدیدن  آن ظاهر پاک
تقلایی بکنم
کسی آمد گذری کرد
از کوی تنهایی من
ولی افسوس که جز
یک هسته گندیده احساس درون
هیچ با خود نداشت هرگز


من به امید بذر نگاهی
که برویانم در  خود

هر سحر گاه با خود زمزمه ها کردم

ولی افسوس

دیر زمانیست این کوی تنهایی من
جز چند برگ خزان و کمی اندوه علف
میهمان دگری هیچ نداشت

باز من ماندم و یک تصویر دل و یک هزاران بار افسوس



*سیمین - فانی *

نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن خاموش یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 02:24 ب.ظ

کسی از کوچه تنهایی من میگذرد؟
کوچه ام بن بست است.
پشت آن خاطره زیبایت لحظه ها می گندد.
راه شاید باز است
آب شاید جاری
من و تو اهل همین آبادییم
از کجا فهمیدی (تا کجا باید رفت)
تا همان جایی که
ناکجا آباد است
کاش میفهمیدم
سادگی های تو را
پشت آن زمزمه طولانی
عمق آن دلتنگی
در تقلا افسوس
بذر آن دانه خوش رنگ امید
در کجا باید جست؟
کاش میفهمیدم
کاش میفهمیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد