سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

یکی بود یکی نبود

وقتی میگن (یکی بود یکی نبود )

یادت  می یاد پشت اون یکی بود و یکی نبود

چیا بود و چیا نبود

یادت مونده هنوز

زیر اون گنبد کبود

دوتا پرنده بودن

ولی راهشون هیچوقت با هم یکی نبود

یادش به خیر

همیشه کبوترا بودن توی قصه هامون

اما یکی شونم سفید نبود

یادته

توی اون یکی بودو یکی نبود

من بودم - تو بودی و خدا بود

ولی آخرش

به جز خدا هیچکی نبود .

یادش به خیر

یکی بود یکی نبود اول یه قصه ای بود

اما بعدش دیگه اون قصه نبود

خاطره درد همه بود و دیگه خنده نبود .

نمیدونم یکی به من بگه

به من بگه

خدا کجا بود که دیگه هیچکی نبود

یکی بگه خدا کجا بود که نبود

 

*سیمین- فانی *


http://aminiasl.googlepages.com/Yeki.jpg

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد