ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چوب حراجی زده ام
بر دل شکسته ام
چوب حراجی زده ام
بر دل آشفته ام
دیگر کسی خواهان نیست
نیم بهایی بدهید
تکه ای احساس ترحم هم
شاید که کافی باشد
من نمیدانم قیمت ان قلب نا شکسته ام چند بود
که بی مقدار بشکستند و رفتند
حالا بیا چوب حراجی خورده است
بر قلب شکسته ام
سبدی پر از احساس قشنگ
یا که یک بغل عطر بودن
یا که حتی
نیم نگاه خواهشی هم
نمیخواهم ، دلم از آن تو
وای بر تو سیمین
که همان او که دلت را بشکست
خریدار دلت شد باز
بشکست که بهایش کم شود ؟
بشکست که چوب حراجی بزنم ؟
بشکست که ........
وای بر من
که چه آسان میخواستم دلم نثار او کنم
دلم فدای او کنم
ولی هیچ ندانست و شکست
حالا خریدارش شده
*سیمین - فانی *
دل را در فصلش باید حراج کرد
نه در یک پنج شنبه بازار زمستانی
و حراجی همیشه فروش اجناس بنجل نیست
و آن چه بی قیمت است دل است
مواظب باشید!!
این بسته شکستنی است.