سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

نکند مست شوی ؟

 

تو گویا سفر کردی

از من و من گذر کردی

از  خواهش تن حذر کردی

نکند عطر تن من مستت بکند ؟

نکند خواهش بدنم بی هستت بکند ؟

تو کوله بار سفرت عاشقانه بود

واژه های راه نرفته ات عارفانه بود

زمزمه خواستنت صادقانه بود

نکند گولت بزند بی شرمی تنم

نکند نیمه راهت بکند بی حیایی بدنم ؟

مسافر چشمم بودی و از راه رسیدی

سفر کرده واژه هایم شدی و جاده ها دریدی

بی قراری ها کردی ، جانفشانی ها کردی

نکند بیمارم شوی ؟ مست و پریشانم شوی ؟

من کوله بار سفرم پیشتر ها بسته بود

راه و مسیر رفته ام پیموده ماه و هفته بود

نکند راه تو را کج بکند رد پای خسته ام ؟

نکند تار و پود راه رفته را نارج بکند چشم بسته ام ؟

 

من بی قراری نمیدانم ، بی تابی نمیدانم برو

من همزاد یک بادم

گذر خواهم کرد

 

نکند باد شوم ، در بکنم رخت تننت ؟

نکند مست شوی دیوانه شوی با عطر تنم ؟

نکند بی هست شوی از شرم بدنم ؟

 

 

*سیمین – فانی *

نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن خاموش یکشنبه 30 خرداد 1389 ساعت 02:13 ب.ظ

زیبا است.
آفرین بر قلمت که بی اختیار همزاد توشده.
و آنچنان مست در پیچش صفحات راه گم میکند
که خود کرده را تدبیر ی نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد