ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
گویا فراری شده است
لابه لای رنج و محنت جاری شده است
گویا در آخرین بیت غزل
جنگ و ستیزی شده است
وای خدایا خدایا
کسی امد به سراغ دل وامانده او
نم نمک ، آرام و آهسته جاری شده است
گویا از غمش کاست و همیشه باقی شده است
دلش عاشق شده است
گویا زبان عاشقی میخواند و شیدا شده است
تاریکی محزون در آن شعرهای بی تابش کجاست ؟
آن واژه های ملعون و سیاه در نابترین اشعارش کجاست ؟
گویا عشقی یافته
گویا که یاری یافته
گویا عبورش می دهند
آب حضورش میدهند
تعمید روحش میدهند
رنگ رخسارش حرف دگر می گویدم
گویا راه ظهورش میدهند
رنگ و رویش چه شیدا شده است
هر چه در دل دارد هویدا شده است
گویا که عاشق شده است