سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

فراری

گویا فراری شده است

لابه لای رنج و محنت جاری شده است

گویا در آخرین بیت غزل

جنگ و ستیزی شده است

وای خدایا خدایا

کسی امد به سراغ دل وامانده او

نم نمک ،  آرام و آهسته جاری شده است

گویا از غمش کاست و همیشه باقی شده است

دلش  عاشق شده است

گویا زبان عاشقی میخواند و شیدا شده است

تاریکی محزون در آن شعرهای بی تابش کجاست ؟

آن واژه های ملعون و سیاه در نابترین اشعارش کجاست ؟

گویا عشقی یافته

گویا که یاری یافته

گویا عبورش می دهند

آب حضورش میدهند

تعمید روحش میدهند

رنگ رخسارش حرف دگر می گویدم

گویا راه ظهورش میدهند

رنگ و رویش چه شیدا شده است

هر چه در دل دارد هویدا شده است

گویا که عاشق شده است



*سیمین - فانی *

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد