سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

...

در صراحت صدای قورباغه ها چرا کسی گم نمیشود ؟

در نقش نقاشی باران چرا کسی تر نمیشود ؟

در سایه وهم آلود دشت چرا کسی رد نمیشود ؟

من در همه تنهاییم با آواز قورباغه ها رقصیدم

در هجوم همه بارش ها پر شدم از تمنای باران

در تمام فراخی آن دشت ها پایکوبی کردم

قورباغه تنها نیست هیچ

باران بی کس نبود هرگز

دشت بی یار نماند هیچ

این من بودم که در انتهای باران در پی کسی بودم

در پی هر صدا و آواز دنبال دلی بودم

در آن دشت فراخ آواره و بی یار مانده بودم

پس چرا کسی دستی به وضوح دل من هیچ نکشید هرگز ؟

پس چرا کسی در پی اشک چشمم جاری نبود هرگز ؟

پس چرا قدمی ساده به این فراخی دل هیچکس نگذاشت هرگز ؟

من ساده دلی کردم

زیر باران رفتم

با قورباغه ها گفتم

در دشت خدا خفتم

اما کسی در دل من هیچ نیامدکه نیامد

هیچ نگفت که نگفت

هیچ همبستر رویای دلم نشد که نشد .


*سیمین-فانی*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد