سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

چای آلبالو

میخواهم که باشی و داستان فنجان و آلبالو را برایت تعریف کنم

فنجانی که پر بود از چای داغ احساس مردی

و آلبالوی سیاهی از عمق نگاه زنی

که با بی تابی میخواست

به گوشش آویزان کند حس درونش را

که هم عشوه باشد و هم هویدا

و مرد سر بکشد همه حس خواستنش را

و نسوزد لب تبدارش

فنجان پر حرارتی که هر روز تکرار میشد

و هرگز سرد نمیشد

و آلبالو ها تنها فصل تابستان بود

که آغاز می شدند و

زیر لب عشق می چکیدند

 و گاهی به گوشه لبی باقی می ماندند

تا چشیده تر باشد

چه حکایت داغیست

حکایت چای آلبالو ی امروز


*سیمین - فانی *



http://www.zendehrood.com/files/filebox/albaloooo.jpg

نظرات 1 + ارسال نظر
baran چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 05:20 ب.ظ

simin azizam khoshhalam az ashnaeei ba to va in ke danestam ke meiaei va mikhaniyam....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد