ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
وقتی شاعر میشوم
وقتی از آب مینویسم
و وقتی از شور میخواهم
دیگر تاب ماندنم با ادم های هر روزم نیست
دوست دارم بی نهایت از همه دنیا پر کشیده باشم
شاید اصلا دلم از همان وقتی که شکم مادرم خانه ام بود
ملتهب بی قراری کردن بود که صبح طلوع نکرده امدم
نمیدانم ولی خوب این را فهمیده ام
من بی قراری هایم با همه بی قراری ها فرق دارد
خوب میدانم که من بودنم برای خودم از همه دنیا سختتر میشود
و خوب میدانم هر کسی نمیتواند مرا خوب بخواند
سال ها گذشت گذشت گذشت
تا کسی آمد مرا خواند
نه مرا بلکه وازه واژه های بیتابیم را
شعر هایم را نفس کشیدن هایم را
گویا دیگر من نبودم
من او شده بودم و او من شده بود
نمیدانم چرا مادرم عریان در آب بود که من باز پا کوبیدم
و خواستم بیایم
و بی تاب تر از آنروز دریایی مادرم شوم
نمیدانم چرا همان روز همان جا ته آن آب آبی که مادرم دست و پا تکان میداد
نماندم
و با آب راهی نشدم
تا که هیجکسی را مجبور به آلوده شدن خودم نکنم
چه دلم به حال این مردم میسوزد
که دلشان به من خوش شده است
من که بی قرار بی تابی هایم هستم
چه فرقی میکند باشم یا نباشم
اگر مادرم را به دست تیغ نداده بودند
همان روز با آب یکی شده بودم
ولی افسوس من امدم
یقین دارم و مشهوده که فرق می کنه, آفرینش خدا بی حکمت نیست..
بی قراری هم عالمی دارد..
*خدای عشق و پاکی نگهدارتان*
یقین دارم و مشهوده که فرق می کند, آفرینش خدا بی حکمت نیست..
بی قراری هم عالمی دارد!
*خدای عشق و پاکی نگهدارتان*
سلام دوست عزیزم