بندی از رخت تنهایی من باز کنید
به هوای دل بیچاره من نوای تازه ای ساز کنید
حجم این خاطره زیر آوار نگاه ، سخت سنگین است
محض خاطر ما ، فصل تازه ای آغاز کنید
هنوز فکر میکنی ساده ام که دل باختم ؟
ساده ام که روی یک حباب خانه ساختم ؟
به گمانم عاشقی درد سختیست
که من بی مهابا از آن کوه ساختم
با عبور از کنار آن فواره هر بار
سیل اشک است که جاری می شود
ماتم و عشق است که پر و خالی می شود
جان بی تو به لب آمدست دیگر
این همان اشک است که بر گونه راهی می شود
* سیمین *