ترس دلم

اینجا کسی شعر آدمک را نمی داند .


کسی آواز عروسک ( من )  را نمی خواند .


اینجا التهاب آخر است .


انهدام یک نگاه .


اینجا تلاطم بودن ها و نبودن ها


کار هر روز و شب است .


مردمی در راه


سر  می برند و پر می کنند


مرغکان دلشان را


که مبادا


بپرد زیر بال آسمان و آفتاب و خدا .


اینجا کسی مشق باران را نمی داند


و  التماس  زمین را هیچ نمی خواند .


بیچاره دلم


مرغکی در انتظار التهاب


 که شب و روز می نشیند


به کدامین موج خطا


روز و شبش تار شود


و اینجا کسی


دست ترس دلم را نمی گیرد



* سیمین *


http://farshadweb.persiangig.com/image/weblog/kokonik_by_wredna.jpg