نوبت توست

حساب چشم هایم را رسیده ام


که گمان تو هرگز


آبروی دلم را نبرد دیگر


و آسمان بودن هایم را


روی انتظار تو پهن کرده ام


که فکر فرار نکنی دیگر


حالا نوبت التماس چشم های توست


چشم من بس که بارید


از نفس افتاد


حالا نوبت دست های توست


دست های من بس که بی تاب بود


از پا افتاد


* سیمین *