سی ثانیه و چند تیک تاک و ده دقیقه دیگر مانده به دروغی که هرگز فاش نمی شود
و کمی پاورچین پاورچین باید رفت به سمت هزاره پنجم خاطر خواهی های مردی
و کنج یک عشوه گری ناشیانه کمین کنیم تا مچ چشم های زن نابالغ عاشق را بگیریم
و بیست و هشت ثانیه و چند تیک تاک دیگر و ده دقیقه دیگر مانده به انقلاب یک هدیه ناگوار از یک بدرود نا خواسته و کمی سنگریزه های چاپلوسی که روی سنگفرش آخرین کوچه قرار و مدار ها جا مانده
کمی دیگر مانده تا یک انفجار بی بدیل برای فتح قلب خمپاره خورده که نمیخواهد دیگر عاشق بشود
و حالا شمارش معکوس تا انهدام یک قلب و اتصال دو نگاه و انقراض یک نسل
* سیمین *
|