تمام مرز های نبودنم در نگاهت پر شده است و همان آب باریکۀ عاشقی کردنم را هم قطع کرده ای
همه پلک زدن شعر هایم کور است و همه در انتظار یک واژه ماندن را هم از من دزدیدی
و من در تقلای با تو ماندن بیهوده خود را طعمه فردا می کنم
هیچ کور سویی هم نیست و هیچ انزجاری بدتر از ربوده شدن احساس من با تو نمی شود
*سیمین*
20/10/88
|