زن شاعر

اگر شعر پیشه ام نمی شد

روی آسمان خدا

پولک می دوختم

از ابرها بالشی می ساختم


اگر شاعری را دوست نمی داشتم

با مداد نتراشیده بچه ها نی لبک می ساختم

یا که حتی از تار عنکبوتی

حصاری برای شقایق ها می بافتم


اگر شعر خواب و خوراکم نمی شد

با تن یک شاپرک

نقش زیبایی روی یک سایه می کاشتم


اگر شاعری کردن شب و روزم نمی شد

در کنار ملخکان دشت ها

عرض و طول یک دشت را می تاختم


مادرم که شاعر نبود

پدرم هم


اما من نمیدانم چرا

صبح سلامم رقص یک شعر دارد

شب تاب یک نثر دارد


نمیدانم چرا گاه گاهی

زیر یک واژه قایم میشوم 


یا که از شعر کنج دنجی می سازم

سالیانی به طول یک قرن ساعت

شعر می گویم


اگر شاعر نبودم

شاید زیر بال مرغی خانه می کردم

موهای پریشان رود را شانه می کردم


کسی آمد چیزی گفت

شنیدم

خوب هم شنیدم


گفت شاعری کجا و تو کجا ؟


گفتم شاعر نیستم

پیشه ام شعر است


شعر می بافم

شعر می دوزم

شعر می گویم

شعر میخوانم

شعر می سازم


پس من زنی شاعرم

که می بافد

که می دوزد

که می گوید

که میخواند

که می سازد

و آخر هم

حسرت به دل 

می میرد


* سیمین * 


http://g.virbcdn.com/i/resize_575x575/Image-171860-1174125-bdesign_woman_art.jpg