ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
کسی از انگار و ایکاش هایی حرف می زند که هیچ نمی شود به انتهای آن دست پیدا کرد
کسی از دیروز و فرداهایی حرف می زند که هیچ نمی شود در قاب چشم های امروزم به تصویرشان بکشم
کسی عادت کرده از روی سنگفراش خیال من عبور کند و رد پایی خاکستری به جای بگذارد
کسی از دیوار تنهایی من رد می شود و برای شعرهای نسروده ام خط مشی تعیین میکند
و من می هراسم از اینهمه دیوانگی های بی زنجیر و از اینهمه نانوشته های بی انتها
و من باز می ترسم از هجوم فصل گرمی که مرا ذوب خواهد کرد
و از فصل سردی که میمیراند بال پروازم را
کسی اینجا پشت پنجره های زنگار گرفته تصویر باران می کشد
کسی اینجا روی حروف سفید دفتر خاطراتم خط سیاه می کشد
و من می ترسم از اینهمه فریاد بی صدا که در تنگنای اتاق نم گرفته ام به جانم می پاشد
و حالا وقت یک فرار است از هجوم نابرابر تنهایی و من – من و تنهایی
*سیمین*
دلاخوکن به تنهایی !
زیبابود. درود