سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

سروده ها و دلنوشته های ســـیمــــین

زمانی میشود که جز سرودن و بازی با قلم و کاغذ راه دیگری نیست . من هم مینویسم تنها برای دل خود و تمام

طلوع بودنت

پشت تمنای چشم های تو


چشم گذاشته ام


مثل همان کودکی هایم


روی دلم حباب آرزو کاشته ام .


صبح به صبح


پای باغچه بودن تو


می شوم باران و می بارم


چه طلوعی می شود آن روز


که من خورشید را 


برای چشم های تو می خوانم


در من طلوع می شوی


با من غروب می کنی


چه حسی دارد آن فصل با تو بودن ها


چه شوری دارد از تو گفتن ها


و همه دلهره ام این است


نکند روزی بشود


تن تب دار من و


واژه سرخ دل و 


حجم سنگین خواستنم


نگذارد که ببینم


تو از پشت نقاب چهره ات طلوع کرده ای


* سیمین *





نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود چهارشنبه 14 بهمن 1388 ساعت 11:38 ق.ظ

میشه از نوشتهات واسه یکی استفاده کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد