ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
اگر امروز نوبت اشک های من است
بگذار بگریم .
اگر امروز نوبت مُردن من است
بگذار بمیرم .
اگر از اوج نگاهت چون برگ پاییزی
به زیر پایی اوفتادم
بگذار در همان زمین خاکی ، خاک باشم .
اگر چون دُر سپیدی
غلطیدم از چشم سیاهت
بگذار خالی شوم از تو
در تو بمیرم .
اگر از اوج عشقت سقوط کردم
بگذار در قعر بمانم .
اگر صدای من صدای خوش نوایی نیست دیگر
بگذار در غم بخوانم .
برو از من رها شو
از دلدادگی ها و عاشقی ها جدا شو
من همان گنه کار خطاکارم
که در مستیِ بی می
به می خوارگی هایی که نکردم محکوم بودم .
اگر امروز نوبت مستانگی هاست
بگذار در خود مست باشم
بی تو و بی تو در خود بی هست باشم
اگر امروز نوبت اشک های من است
بگذار بگریم .
* سیمین *
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
سلام خانم فانی گرامی
امروز فرصتی شد که ممان خانه احساستان باشم وخوب مثل همیشه میزبان خوبی بودید.
اینم سوغات من
دست در آستین احساس می برم
وخاطره هایت را بیرون می آورم
دستم در خارهای غم زخمی می شود
ولی با مرحم لبخندت شفا می یابم
هیشه لبخند بزن تا زخمم چرکین نشود
که من محتاج دستهایم هستم
ولبخند تو...
از دفتر دوستانه
مهرگان